باز سرش را به طرف داخل اتوبوس برمیگرداند و باز این دستی که قلب مرا در مشت دارد یک فشاری میآورد. پرویز دوائی / بولوار دلهای شکسته
سال: ۱۳۹۵
با طعم حسرت
✳️ سلطان محمود و سلطان مسعود و البتکین و طوطیبیک و یارانشان، انواع عدسیهای مقعر و محدب و مسطح به دست، فرمولهای اسید کلردریک و سولفوریک و سینوسها و اقوامشان را، همراه با سراسر محتویات جدولهای لگاریتم، با مهارت تمام بر تخته سیاه جابهجا و به نتیجه محیرالعقول «ایکس مساوی با منهای یک» میرسیدند. دسته…Continue reading با طعم حسرت
به ژله میگویند لرزانک، لرزانک منم که روی پاهایم بند نیستم *
همیشه وقتی کسی برایم پیغام میدهد که برای خودش یا نزدیکانش تشخیص اماس دادند غصه میخورم. حقیقتا غم مینشیند توی قلبم و ذهنم و روزها که نه لحظاتی که از سر گذراندهام را در هیبت جدیدی مرور میکنم. آن وحشت و بهت و گیجی و گم کردن دست و پا. از روال خارج شدن تدریجی…Continue reading به ژله میگویند لرزانک، لرزانک منم که روی پاهایم بند نیستم *
غنچه سواره میرسد
کوتاه اینکه دستانت به کفایت بر تنم راه نرفتند.
تو چهسان میگذری غافل از اندوه درونم؟ *
نظم خوابم به هم ریخته است. شبها دیر میخوابم و روزها نمیتوانم جلوی خوابیدنم را بگیرم. از ساعت هشت تا ده و یازده خوابم و بعد هم کرخت لای لحاف میمانم و به آنچه در خواب دیدم فکر میکنم. افسرده شدهام؟ نمیدانم. گاهی چشمهایم را میبندم و آرزو میکنم درِ باغ درخشان را به رویم…Continue reading تو چهسان میگذری غافل از اندوه درونم؟ *
امانتی که بازگردانده شد
گریه میکنم و از این میترسم که بی تو، زیاد زنده بمانم! لا خیر بعدکِ فی الحیاه و إنما أبکی مخافه إن تطول حیاتی.. از عاشقانههای حضرت علی علیه السلام بر مزار دختر پیامبر بحارالأنوار /جلد ۴۳/ص. ۲۱۳
آفت
شبکه خبر بالکل مدتی است به جای کلمه ضروری از ضرور استفاده میکند.