پدرشوهر خواهرم عموی مادرم بود. پارکینسون داشت، یعنی از وقتی یادم بود میدیدمش که از آخرین دربند کوچه یواش یواش با دستی که جلوی سینهاش خم و لرزان بود و دستی که به دیوار گرفته بود خودش را میرساند به دربند اولی که خانه خواهرم بود. من اکثراً همانجا دیده بودمش. درست سر دربند، که میماند نفس تازه کند. بعدها حالش بدتر شد. سالش یادم نیست که بدتر شد و از آنجا که من غایبترین و کمخبر-گیرترین عضو فامیل بود/هست/م چیزی یادم نیست جز اینکه شنیدم تسبیح میگفت عمهاش، تنها دخترِ عموی مادرم رفته مشهد از امام رضا (ع) خواسته از دو تا شفا یکیش را بدهد به پدرش. که میشود عموی مادرم. و تا از مشهد برمیگردد بنده خدا میمیرد و عمه میگفته خدا شفایش داده است. این اصطلاح «دو شفا» از همان وقت توی ذهنم ثبت شد. قشنگ نیست؟
دیشب قبل از خواب گفتم خدایا یکی از دو شفا را نصیبم کن. خستهام. اندازه سی و هشت سال سگدو زدن خستهام. نمیتوانم از زخم سر زانوها و قوزکهایم چشم بپوشم گیرم لطف بزرگی است که میتوانم حرکت کنم که خیلی از همدردانم محرومند. که با هزار بدبختی خودم را میکٓنم از جا که برسم به دستشویی و توی این ماه چهارمین بار است که خودم را خیس کردهام؟ بغض کردهام و فکر کردهام که سردی کردم لابد. نبات خوردم و لباسم را دو لایه کردم و لحاف پشمی کشیدم تا زیر چانه. اما فرقی نکرده. این نیز بگذرد آیا که بگذرد اما به چه قیمتی؟ خسته شدم. سرم را گذاشتم به چارچوب در و خودم را راضی کردم مادر را بیدار کنم. بیدار شود و با این وضع جسمی و حافظه تازه کشف کند من کجا هستم و بعد بیاید تا برای چندمین بار بگویم ملحفه روی مبل را بیاورد پهن کند روی زمین توی هال. که برود سمت اتاق خواب شلوار بیاورد برایم. که برگردد بنشیند منتظر که بپوشم بروم توی پذیرایی زیر پایش روی زمین دراز بکشم روی یک لا لحاف پشمی که مادر بالای سرم روی تخت نشسته بگویم مادر دراز بکش. بگوید چیزی لازم نداری و دلم بخواهد یکی از دو شفا را و بغضم را بشکنم توی صدای خستهام و وانمود کنم چه زندگی برای همه سختی دارد و چه خدا بزرگ است و چه خوشبختم که لااقل خودم را خیس هم اگر میکنم میتوانم لباسم را بکٓنم و آب بکشم و حتی اگر مادر نبود بروم سر وقت لباسهایم و عوضشان کنم. چه لطفی شامل حالم شده که باید شکرگزار باشم که در این بازه زمانی عفونت کلیه و مثانه نگرفتم و بلدم بروم خودم دستشویی و بلدم بلدم قمپز در کنم. بغضم را توی چارچوب در میشکنم و میچلانم و اشک میشود پر و خالی توی چشمهام بیصدا که مبادا مادر غصه بخورد. غصه مادر را از پا در نیاورد. آن هم در دومین شب تنهاییمان. فراموش شدگی کاملاً طبیعی که روال تمام زندگیهاست. میگویم خدایا روز اول محرم است، از دو شفا یکیش را نصیبم کن. به لعنتت نمیارزد این زندگی.
* کامنت ژینوس زیر پست قبلم بود.
😢😢😢😢😢
سلام
نمی دونم چی بگم.
تو میگی یکی از دو شفا، من از خدا، از آقا اما رضا و از خود امام حسین، «فقط یکی از دو شفا» رو از تهِ جونم و قلبم خواستم برات، الهی آممین.
پناه و امید به خودش…
سوسن هنوز وبلاگ دارد و هنوز بروزش میکند.
فکر کنم اولین بار وبلاگتون رو ۱۴،۱۵ سال پیش خوندم.
امروز گوگل کردم وبلاگ سوسن جعفری و دیدم هنوز هست و تازه بروز هم می شود.
آن هم با سایت شخصی!
“هرکه دراین بزم مقرب تراست جام بلا بیشترش می دهند”
من دعا میکنم جسمتان بهتر شود؛ شما دعا کن روحم بهتر شود!
“آرش بوده و هستم قدیما یه وبلاگهایی داشتم حرفی از زبان آدمها، حرفی از زبان دو نفر و یا …”
دنیا دور سر همه چرخیده، دور سر من هم چرخیده، الان که دنیا دیگر دور سرم نمی چرخد خودم هستم که دور سر خودم می چرخم. توبه گربه ها مرگ نیست ولی به این سادگی ها هم آدم بشو نیستند.
دنیا مثل اینکه دور سر شما خیلی چرخیده ولی خودتان نچرخیدید؛ زبانتان همان زبان ۱۰، ۱۵ سال پیش است؛ آفرین!
سلام
چه عجب بعد از این همه وقت
نه اینجا
نه ایسنتاگرام
بی خبری خوب نیست!
لطفا بروز باشید
و سلامت
التماس دعا
سوسن جان
می دونی که نگران ات هستم و از فکرم بیرون نمی روی
اما به جای اینکه فقط حرف نگرانی ام را بزنم، دلم میخواست یک راه حل بهت پیشنهاد کنم برای مشکل دست شوئی. اخیرا دیده ام که یک جور ابزار برای جیش کردن خانمها طراحی شده که در واقع عمل مذکور را مردانه می کنه. یعنی اجازه می ده که جیش وارد یک محفظه بشه و از یک مجرای قابل انعطاف به بیرون هدایت بشه. اینجوری خانم ها هم می توانند مثل آقایون در مواقع اضطرار سریع تر عمل کنند و مجبور نباشند کل پائین تنه را برای این عمل برهنه کنند. هنوز شاید این ابزار ساده که خیلی شبیه یک جور گل می مونه در مرحله آزمایش باشه، اما می شه باهاش سرپا کار را انجام داد یا حتی راحت تر در ظرف های مخصوص اینکار را کرد. بعد با خیال نسبتا راحت تر می شه محتوی ظرف را برد و خالی کرد. در سایت آمازون ازش به این اسم یاد شده.
Go Girl Female Urination Device,
اصلا نگران نباش و از این دعاهای دو پهلو هم نکن.
از ایدی لایف استفاده کن حداقل شب تا صبح که راحت بخوابی چرا خودتو زجر میدی؟ هروقت به دستشویی رسیدی عوضش میکنی خیلی راحته
ممنون که جوابم رو دادی ، عزیز برام تا بی نهایت ،
خدا همیشه و همیشه یه جای شکر باقی میگذاره ، پات میشکنه میگی خوب شد کمرم سالم موند ، موهات میریزه سرت کچل میشه جای شکرش باقیه هنوز میشه حرف زد ، خلاصه خدا حوصله زیاد داره و با بنده اش بازی میکنه اونم یه بازی برد برد باخودش .
سوسنم عزیزم هرچه قدر هم برات بنویسم درکت میکنم کمه ، انا اجازه بده بنویسم میفهمم که از این دور تسلسل چه قدر اذیتی ،
من برات از خدا خیلی چیزا میخوام
همین امروز صبح یادتون افتادم. با دیدن عروسکهای بی نظیری که برای ویانای من درست کردید. شما همیشه برای من الگوی استقامت و بزرگی هستید. با تمام قلبم از خدا می خوام حالتون رو بهتر کنه.