قاعده تصادف

۱.اینکه دوشنبه‌ها هادی کوچولو می‌آید قوت قلب ما می‌شود خیلی تصادفی نیست که یاد آخرین دوشنبه تیر هشتاد و دو بیفتم، هست؟
۲.هادی می‌گوید عمه «فروشنده» چطور فیلمی است؟ توی اینستاگرام خوانده چی نوشته‌ام رو دست می‌زند. می‌گوید ببینم؟ خبر دارم آن‌ور آب محدودیت سنی داشته، به امیر می‌گویم، می‌گوید نمی‌فهمد که بگذار ببیند. گفتم ببینیم. نشستم سکانس به سکانسش را توضیح دادم!
۳.می‌گوید چون پیشرفت‌مان خوب بود تیچرمان امروز قول فیلم داده بود و گفته بود هر چی خوراکی دوست دارید بیارید. فیلم را با آب و تاب تعریف می‌کند و آخرش وقتی «فروشنده» آماده پخش شده می‌گوید عمه بگذار این را هم بگویم بعد. می‌گوید یک درسی هم گرفتیم امروز. هر کدام یک چیزهایی خوردیم و وسط کلاس کپه کردیم روی هم. خب؟ بعد قرار بود آخر کلاس جمعشان کنیم توی کیسه زباله. عمه این هوا شده بود. درس گرفتیم اینکه آشغال می‌ریزیم توی شهر و طبیعت یک جا جمع بشود چقدر زیاد می‌شود. بعد در مورد نظر تیچرش درباره سواحل ترکیه و ایران می‌گوید. چه درس خوبی.
۴.چه یادم رفته نهاد جمله. گزاره. اینها گزاره ندارند، نهاد و فعل دارند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.