(+)[ویرایشنشده.]
۱. آموزهای قدیمی میگوید که بانگبرداشتن به بدزبانی پسندیده نیست مگر از کسی که بر او ستم رفته باشد (۱۴۸ :۴). شاید با فکرکردن در این حالوهوا بشود این را گفت که نامنصفانه است ما افرادِ طبقهی متوسط که سقفِ کمابیش مطمئنی بالای سرمان هست و امورمان میگذرد، متفرعنانه محکوم کنیم کسی را که در تنگنای معاش است و فریاد میزند، گیرم فریادزدنی نهچندان بقاعده و مؤدبانه و متمدنانه. رفعِ فقرِ مطلق، و مهیّاکردنِ حداقلّی از زندگیِ آبرومند برای همهی شهروندان، وظیفهی حکومت است. توفیقپیدانکردن در عملِ به این وظیفه بیشتر بهچشم میآید وقتی بزرگیِ حجمِ رانتخواریهای ژنمندان و اختلاسها و غیره را میبینیم. در کنارِ این نکتههای کاملاً واضح،
۲. در روزهای اخیر کم پیش نیامده از دوستانِ عزیزِ بیرون از ایران بشنوم که بسیار نگرانِ اوضاعِ شهرهای ایران هستند. تصور میکنم که روشن است که گروهِ بزرگی از رسانههای فارسیزبانِ بیرون از ایران، از بیبیسی فارسی تا بقیهای که ظواهر را حتی به اندازهی بیبیسی فارسی هم رعایت نمیکنند، و البته آنهایی که صریحاً دشنام میدهند، طوری مینویسند و نمایش میدهند که گویی عنقریب حکومتِ ایران ساقط خواهد شد—عمقِ این عنقریبی تا جایی است که ”مرحوم“ مسعود رجوی را هم لازم دیدهاند به این حیاتِ دنیوی برگردد و دستورالعمل صادر کند. تصورِ من از دستکم اوضاعِ تهران این است که حکومت بر اوضاع مسلط است. تصورِ من این است که اوضاع کمابیش و در بدترین حالت و از نظرِ شدت و دامنه—اما نه لزوماً از نظرِ انگیزه—شبیه به شورشهایی است که هر از چندی در فرانسه و در ایالاتِ متحده رخ میدهد (و صداوسیمای جمهوری اسلامی با آبوتاب دربارشان گزارش میدهد).
۳. آنطور که من میفهمم، این بار رفتارِ حکومتِ ایران با مسأله مدّبرانهتر از گذشته است. این برای من شخصاً باعثِ خوشحالی است.
۴. نمیدانم چه میزانی از ایرانیانِ ساکنِ ایران این احتمال را جدّی میگیرند که این نوع شورشها باعثِ سرنگونیِ نظام بشود (من شخصاً جدّی نمیگیرم)؛ آنان که جدّی میگیرند و خوشحال هم هستند، شاید خوب باشد به این فکر کنند که، به فرضِ سقوطِ حکومت، چه چیزی قراراست در پی بیاید؟ آیا قرار است نوهی رضاشاهِ پهلوی به ایران برگردد و دوباره ”در سایهاش آسوده ایران، ایرانیان پیوسته شادان“ بشوند و مملکت ”صد ره بهتر ز عهدِ باستان“ بشود؟* یا قرار است مجاهدین خلق بیایند و عدالت را برقرار کنند—همان کسانی که در زمانی که بخشهایی از خاکِ کشور در اشغالِ نیروهای صدام حسین بود متحدِ او بودند؟ و البته که در کنارِ این آلترناتیوهای حاضروآماده، تصویرِ هولناکتری هم هست: جنگِ داخلی. خوشحالام که اینها را دور میبینم؛ اما مایلام پیشنهاد کنم که شهروندانِ عادیای که طرفدارِ تغییرِ رژیم از راهِ شورشهای خیابانی هستند (تأکید کنم: شهروندانِ عادی، نه کسی که حقوقبگیرِ جایی است که هدفاش سرنگونکردنِ حکومتِ ایران است)، تأمل کنند که چه تصوری از فردایِ سرنگونیِ احتمالی دارند. آن که در بنگاههای خبریِ پراگ و لندن و دیسی شغل دارد لازم نیست در موردِ این چیزها نگرانیِ فوری داشته باشد؛ برای ما که اینجا هستیم و کار و زندگی داریم اینها سؤالهای مهمی است.
۵. از طرفِ دیگر، از آقای رئیسجمهور شنیده بودیم که آقای وزیرِ مربوط ”به مردم قول میده دستش روی دکمهی فیلترینگ نخواهد رفت“. بعید است آقای رئیسجمهور بخواهند حرفشان را با تأکید بر دستِ وزیر، یا دستِ وزیر، و از این قبیل توجیه کنند. دولتهای قبلی هم احساسِ خطر کرده بودند، نه اینکه ابلهانه و برای تفریح یا به قصدِ ناراضیکردنِ مردم ارتباطات را محدود کرده بوده باشند؛ دولتِ فعلی باید برای این محدودترکردن توضیحی بدهد. دغدغهی حقوقِ شهروندی وقتی جدّیتر است که خطری برای امنیت و توجیهی برای تحدیدِ حقوق در کار باشد. غیر از این، کم نمیشنویم که البته اعتراض/نقد با اغتشاش تفاوت دارد؛ تفاوتها البته در مواردی آشکار است، اما مقامِ رسمیای که میگوید شهروندان میتوانند ”در چارچوب ضوابط قانونی“ اعتراض کنند، باید توضیح بدهد که این کار عملاً چگونه ممکن است و آیا/چگونه شهروندان میتوانند از حقی که قانونِ اساسیِ جمهوری اسلامی در اصلِ بیستوهفتم به آن تصریح کرده استفاده کنند.
۶. در موردِ صفبندی با مجاهدین خلق و امریکا و غیرهم، گاهی از مخالفانِ جمهوری اسلامی میشنویم که در سالِ هشتادوهشت هم از این توصیهها میشده است. بله: میشده است، و همان موقع هم توصیههای درستی بوده است. حتی در نبودِ ملاحظاتی در موردِ ترجیحِ جمهوری اسلامی به مثلاً حکومتِ پهلوی، من معتقدم که در هر صورت تضعیفِ جمهوری اسلامی از طریقِ آشوب و اغتشاشْ وضعیتی در پی خواهد آورد که امنیتِ حداقلیای هم در کار نخواهد بود که بخواهیم در فکرِ استفاده از آزادیای باشیم که آن را هم نخواهیم داشت. آیا لازم است اوضاعِ افغانستان و عراق و سوریه و لیبی را به خودمان یادآوری کنیم؟
—
* تاریخ و وضعِ فعلیِ سازمان مجاهدین خلق ایران به گمانام آنقدر آشکار باشد که احتمالِ قوی بدهیم طرفداراناش در داخلِ ایران به لحاظِ تعداد ناچیز باشند. در موردِ خاندانِ پهلوی متأسفانه گمان میکنم که وضعیت تفاوت کند، از جمله به علّتِ کارهای خوشساختِ تبلیغاتی. کاش کمی به خودمان یادآوری کنیم که حکومتِ محمدرضا پهلوی چگونه بوده است، و یادآوری کنیم که آخرین ملکه و آخرین ولیعهد چنان رفتار میکنند که گویی آن مبلغی که پول با خودشان بردهاند (۶۲میلیون دلار به تصریحِ خودشان) از اموالِ شخصیشان بوده است.
کاوه آدمِ خوبی است، اینجا بدین جهت که به شکل عجیبی من را به بلاگِ شما راهنمایی کرد، چند ساعتی صرف خواندن آرشیوتان کردم، احساس میکنم، زندگی نکردهام، حال فکر میکنم که باید بیاموزم.