یک دیدگاه روی “یا من قریب

  1. هیچ وقت فکر نمی کردم که یکی از خواب هایم را به عنوان کامنت برات بنویسم. اما شبی بود که در خواب برای دوست نادیده ای، برای کسی که نمی دونستم اصلا کی هست، حرف می زدم و پند و نصیحت اش می کردم که چطور از این مرحله گذر کنه. ادارک این موضوع که بودن شوخی مسخره ای بیش نیست، که تمام حواس و توان ما در تقابل با مشکلات در گرو تعادل های شیمیایی و فیزیولوژیکه، که این بارقه کوچک از انرژی این فکر را برای ما می کاره که بودنمون معنی داره، تا بمونیم و خودمون را نابود نکنیم، هر آدمی را به سمت افسردگی سوق می ده. موقعی که اون فکر به میزان کافی گولمون می زنه که بودن خوبه، که هدف داره، که فلان می شه و عاقبت به خیر می شیم همگی، احساس می کنیم آروم و خوبیم. نگران نباش سوسن جون. بگذار زاناکس کارش را بکنه. هر فکری هر خودآگاهی ای بالاخره در برابر سنگینی پوچ بار هستی وا می ده. من الان زاناکس ندارم و کارم بیخوابی و گریه های بی وقت و دلیله. برای من که برات صبر آرزو می کنم فرقی نداره صبوری ات از ایمان باشه یا زناکس.
    “I have a date with oblivion”. از وقتی این جمله را در کارتون Sausage party دیده ام، “مستی هم درد منو دیگه دوا نمی کنه”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.