الهه میگفت عمه برای تولدت نقشه کشیده بودم. میخواستم بندازم دوشنبه که نوبت ماست بیاییم پیش شما که آبا کلی کِیف کند. بغض داشت وقتی میگفت. و من بغض دارم وقت نوشتنش که چه تلخ سیونه سالگی را شروع میکنم.
——————
بینهایت و صمیمانه از ابراز همدردیتان سپاسگزارم. انشاالله داغ نبینید.
اشک