دلتنگی تعریف درستی برای احساس اینروزهایم نیست. اینکه چند وقت است صدایت را نشنیدهام، ندیدمت، نبودهای را نمیشمارم. گویی هرگز نبودهای یا رفتنت کلک مادر دختری است که بالاخره خسته میشوی. هر گوشه این خانه میبینمت. شبها، وقت غروب پردهها را تو میکشی و صبحها علیالطلوع تو جمعشان میکنی. موقع رفتن سمت دستشویی اگر…Continue reading گریهها کرده ز هجران تو دامندامن
سال: ۱۳۹۶
لیلای زری*
خلاصه، اون روز هم روز اعتصاب رانندههای اتوبوس بود؛ لابد علیه اتوبوسا! ملت هم سرگردون توی کوچه و خیابون دربهدر دنبال یه لقمه اتوبوس، بدون فحش دادن و بد و بیراه گفتن… گفتم که؛ اونجا اعتصاب بخشی از زندگی عادی مردمه. به هر حال، من داشتم از این ماجرا بهشدت متضرر میشدم. اون روز روزِ جلسهٔ…Continue reading لیلای زری*
آمدی جانم به قربانت
بالاخره مادر را در خواب دیدم. خیر است انشاالله.
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
دیر آمدم… دیر آمدم… در داشت میسوخت هیئت، میان “وایْ مادر” داشت میسوخت دیوار دم می داد؛ در بر سینه میزد محراب مینالید؛ منبر داشت میسوخت جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود جانکاهتر: آیات کوثر داشت میسوخت آتش قیامت کرد؛ هیئت کربلا شد باغ خدا یک بار دیگر داشت میسوخت یاد حسین افتادم…Continue reading ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
أعوذ بک
اگر دیگر ندیدن مادر، نداشتن مادر اینقدر از طاقتمان خارج است، چه عذابی بالاتر از ندیدن و نداشتن توست؟ وقتی فقط تویی که از مادر مهربانتری.
بانگ جرس
مادرم از خیلی سال پیش خودش را برای رفتن آماده کرده بود. خیلی سال یعنی بیش از ده سال قبل. یک روز آمد توی اتاقم و گفت کمک میکنی اینها را مرتب کنم؟ بغض داشتم؟ عادت کرده بودم، مادر تا اتفاقی میافتاد یا مریضی سخت میگرفت آرام پیشم وصیت میکرد. کفن را خودم سال…Continue reading بانگ جرس
داغ تو دارد این دلم
سوار آسانسور بودم و نمیگذاشتم کسی سوار شود اما موفق نشدم. مرد که سوار شد با خجالت خودم را زدم به آن راه. مرد میرفت طبقه چهارم و با خودم گفتم بروم از همانجا خودم را پرت کنم پایین. نکردم. آسانسور داشت میرفت پایین و فکر میکردم من که قبلاً حالم بد میشد میرفتم میگشتم…Continue reading داغ تو دارد این دلم