سالها پیش عاشق مردی شدم که توی پارکها مینشست و روی کاغذها با خط زیبا مینوشت و رهایشان میکرد. *ااوحدی مراغهای
ماه: فروردین ۱۳۹۷
ای یار شیرین
گاهی، از سر بیکاری سرک که میکشم به لیست مخاطبهای تلگرام، به اسم فاطمه عزیز که میرسم و جمله جلویش که مدت زیادی از آخرین «نگاه»ش گذشته است، غمْ سنگین و عبوس مینشیند روی سینه، روی قلب. خاطراتِ دور زنده میشوند و میکِشندم دنبال خودشان به خیلی سال قبل و به خندههایش و حرفهایش و…Continue reading ای یار شیرین
دریاب
مرا شبم را و چراغ خانهام را…
عدد بِده!
خواب دیدم مادر لپتاب میخواهد! دارد درس کامپیوتر میخواند یا یک همچون چیزی. دیدم باید ببرمش دکتر و در فاصله همین دکتر بردن، با مهدی خواهرزادهام تماس گرفتم که بهترین لپتاپ بازار را همان روز بخرد برایم چون فردا صبح مادر لازمش دارد. بیست و دو میلیون شد و گفت خاله دویست هم بدهی همین…Continue reading عدد بِده!
:-۰
توی خواب صدایش میزدم ماغتی!
سال که نو میشود
من چگونه بروم در ورقِ سالِ جدید که همه بودنِ تو مانده به تقویمِ قدیم.. هادی نظیری مطلق