خواب دیدم مادر لپتاب میخواهد!
دارد درس کامپیوتر میخواند یا یک همچون چیزی. دیدم باید ببرمش دکتر و در فاصله همین دکتر بردن، با مهدی خواهرزادهام تماس گرفتم که بهترین لپتاپ بازار را همان روز بخرد برایم چون فردا صبح مادر لازمش دارد. بیست و دو میلیون شد و گفت خاله دویست هم بدهی همین اول کار میشود. گفتم نه، دو تومان میریزم امشب به کارتت بقیه را هم کمکم میدهم. حتی این میان در مورد مارک Dell و قضیه لپتاپ خریدن دهدوازده سال پیشم هم گفتم که به سفارش فاطمه حقوردیان «دل» خریدم و «دل» مثل «خر» کار میکند هر چند نهایت مکبوک خریدم. مکبوک واقعاً بیست و دو میلیون شده الان؟
خواب همیشه برایم اهمیت داشته و دارد، خصوصاً اینکه توی خوابهای اخیرم اعداد نقش پررنگی دارند و خیلی تأکید میشود روی آنها؛ مثل ساعت دوازده، یا نُه تا بچه گرسنه که با من و پدر و مادر شدند دوازده و خب بالطبع پول کبابشان را هم حساب کردم شد صد و بیست تومان. یا شصت تومان پول پیراهنی که خریدم برای مادر و دقیق سه تا شلواری که تنم بود و در آوردم. یک اهمیتی دارند این اعداد و اینکه جدیداً اینطوری شده و قبلاً عددی در خواب پررنگ نمیشد.
اما قشنگی خوابهایم این است که هنوز هم تا مادر لب تر میکند، برایش مهیا میکنم و چشمانتظار نمیماند.
“برای مادر”
آسمانی میشود نگاهت وقتی برایم میخوانی
وقتی برایت مینویسم
وقتی دست بر روحم مینشانی
آرام میگیرم آرامتر از صدای بهار
و شکوفا خواهد شد صدای چلچله قلبم
نگران نباش باز برایت آب و جارو خواهم کرد کلمات را
و تو بر نوشته هایم پای خواهی گذاشت