تشویق بی‌پایان معمولی بودن

 به نظر اوه نباید طوری زندگی کند انگار همه‌چیز قابل جایگزین کردن است، انگار وفاداری هیچ ارزشی ندارد. امروزه مردم چنان سریع وسایلشان را تعویض و نو می‌کنند که تمام دانسته‌ها درباره‌ی نحوه‌ی بهبود کیفیت اجناس بی‌خاصیت و اضافی شده است. دیگر کسی به کیفیت کوچکترین اهمیتی نمی‌دهد. نه رونه، نه سایر همسایگان نه مدیران شرکت. امروزه همه چیز روی کاکل کامپیوتر می‌چرخد. پنداری آدم تا قبل از اینکه یک مشاور، با پیراهن حسابی تنگش درِ لپ‌تاپش را باز نکند، دیگر نمی‌تواند خانه بسازد. انگار کولوسئوم و اهرام ثلاثه هم به همین شکل ساخته شده‌اند.
خدای من، در سال ۱۸۸۹ توانستند برج ایفل را بسازند، ولی امروزه نمی‌‌توانند نقشه‌ی ساده‌ی یک خانه‌ی یک‌طبقه را عین آدم بکشند، چون یک نفر مجبور است بدود و باتری گوشی‌اش را شارژ کند.

دنیایی شده که آدم قبل از اینکه بی‌مصرف شود، کنار گذاشته می‌شود. کل کشور از جا بلند می‌شود و برای این واقعیت که دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند یک کار درست انجام دهد، کف می‌زند. تشویق بی‌پایان معمولی بودن.
دیگر هیچکس قادر نیست چرخهای ماشین را عوض کند، دیمر نصب کند، کف‌پوش خانه را عوض کند، زیرسازی دیوار را با کاردک صاف کند، یدک‌کش را با دنده‌عقب پارک کند، خودش برگه‌های مالیاتی‌اش را پر کند. اینها توانایی‌هایی هستند که اهمیت‌شان را از دست داده اند.

مردی به نام اُوه/ فردریک بکمن/ حسین تهرانی/ ص.۹۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.