تا که پشکی مشک گردد ای مرید، سالها باید در آن روضه چرید

 

از وبلاگ بیست‌و‌پنجم نوامبر (+)

 

با دوستی حرف می زدم که در یکی از بزرگترین کارخانجات داروسازی (ترجیح میدهم نام نبرم)، مدیر بخش فروش داروی بیماریهای خودایمنی ( مثل ام.اس) در بازار خاورمیانه است. سالی چند بار ماموریت می رود ایران، مثل همین چند روز پیش که تازه برگشته و من پرسیده بودم دستاورد سفر اخیرش به ایران چطور بود؟ خندید.
 برایم تعریف کرد که در همه سمینارهای بین المللی و جلسات بین قاره ای فارما، برای ساعتهای ممتد جلسات، چند استراحت کوتاه همراه پذیرایی های مختصری با چای و قهوه و آب میوه و فینگرفود (غذای بندانگشتی؟) در نظر گرفته میشود تا زمانی که ختم جلسه اعلام شود. اما تا حال هر هیأتی را برای نظارت یا بازرگانی برده ایران، از راه و رسم جلسات ایرانی مانده اند هاج و واج و او مجبور به توضیح بوده که چرا جلسه فلان ساعت، فرضاً دارد با یک ساعت و خرده ای تاخیر انجام می شود و باقی حاضرین هم خیلی عادی با این دیرکرد برخورد میکنند. و چرا در شروع هر جلسه حالا چه دیر و چه سروقت، یک پسربچه اول باید بیاید آن بالا بنشیند و سر صبر برای حضار قرآن تلاوت کند. و چطور پس از یک نشست در نهایت دو ساعته، حضار به بیرون هدایت میشوند و با میزهای طویل چلوکباب و باقالی پلو و دوغ و نوشابه و گلدان گل مواجهند انگار جشن عروسی است جوری که تخمین هزینه سرسام آور چنین جلساتی، فارغ از خروجی خنثی یا منفی و مثبت آن برای هر مدیر غیر ایرانی قابل درک نبوده تا به امروز. همه اینها به کنار، مدیران ارشد ایرانی در بخش تصمیم گیری واردات دارو اغلب نه تنها در حوزه داروشناسی، داروسازی، زیست شناسی و ایمنی شناسی متخصص نیستند بلکه در چند مورد خاص (خودش واژه کله گنده ترین را به کار برد) تحصیلات مبهمی در رشته های نامعلومی دارند که باعث می شود جملات تخصصی، اول به سطح ترجمه گوگل و ویکیپدیا، و سپس به سطح اکابر و لحن کوچه بازار استحاله پیدا کنند.

راستش من خیلی دلم میخواهد همواره امید به بهبود اوضاع اقلیم مادری ام داشته باشم. دوست دارم زیبایی ها را ببینم و از یاد آنها دلم روشن شود به فردایی که بهتر است. ولی مستمر نهالک نحیف امیدم به در بسته می خورد. فکر میکنم اگر در راس حوزه تحقیقات پزشکی و خدمات درمانی و دارویی چنین افتضاحی حاکم است، در حوزه اقتصاد، سیاست و قضا دیگر “خود همی پیداست از زانوی تو”*

*از مولوی است.

 

یک دیدگاه روی “تا که پشکی مشک گردد ای مرید، سالها باید در آن روضه چرید

  1. آه، چرا هرجا تیکه و طعنه‌های مولاناست، اینقدر شیرین و باحاله؟!
    سالهاست که مولانا می‌خونم و خب وقتی سنت بره بالا و کتابهای بیشتری بخونی با مولانا هم گاهی وقتا سر جنگ داری. ولی نمیتونم این لحن و تعریض‌ها رو بخونم و قند در دلم آب نشه. دوستداشتنی‌ترینه.

    خیلی خیلی هم از عنوان این پست خوشم اومد
    خوش باشید همیشه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.