رامبد جوان گفت به نظرش کسانیکه رویا ندارند ول معطلند. فکر کردم به رویا. به چیزی یا چیزهایی که دلم بخواهد. یادم آمد مدتهاست به چیزی یا چیزهایی فکر نکردم و دلم نخواسته. رویایی ندارم و یکجور خاصی، وقتی هم چیزی دیدم و دلم خواسته عقل با توجیهی کاملاً علمی رأیم را زده و گذاشتمش کنار. توی دنیایی که با پولی که میتواند رویایی را برایم ممکن کند مثلاً، میتواند هم گرهی حتی بزرگ از زندگی کسی را باز کند آن رویا زهرمارم میشود. کدام ماندگار است؟ کدام ارجح است؟
همه فکر میکنند اماس اینطوری است که عود میکند و بعد بهبود پیدا میکند و تمام. اما در مورد من هیچوقت اینقدر راحت نبوده، با هر عود کوچک و بزرگی، چیزی از کیسهام کِش رفته است. هر بار از قبل ضعیفتر شدهام. مثل اینبار که دیگر مثل قبل از عود نمیتوانم بلند شوم، حرکت کردنم دشوارتر شده و نشستن خستهترم میکند. یکجور لرزش خفیف در کل بدنم حس میکنم که قبلاً نبود. میترسم و سعی میکنم مثبت فکر کنم. سعی میکنم خودم را تشویق کنم، با پاهایم که چموشتر شدند حرف بزنم، توی ذهنم خودم را تقویت کنم ولی فعلاً که بیهوده بوده. کمرم هم تازگی دچار حالتی شده که نمیتوانم توصیفش کنم، خالی است انگار. آن اوایل یک وقتهایی حس میکردم یک تکه فلز پرچ کردند توی کمرم. یادم نیست چطور حسی بود، همین بود یا نه. الان حس میکنم تکههایی از عضلات و مهرههای کمرم را بریدند و جایش خالی مانده. قدرتی ندارد.
خیلی خستهام. خیلی سردرگم هستم. افسرده نیستم اما شور و شوقی هم ندارم. گل و گیاه و باد و باران و کت و پیراهن و عطر و آینه هیچکدام قلبم را به تپش نمیآورند. پس این روح که میگویند در من به چه کاری مشغول است؟
فرامرز عرب عاملی*
چقدر خدا دوستون داشته که آزمایشتونو اینقدر بزرگ گرفته که ازش سربلند بیرون میاین. شمارو میخونم بی اختیار حرفای حاج آقا دولابی میان سراغم. نوش جانتون بشارت بعد ازین آزمایش ها…
من هم ام اس دارم؛پیشرونده.چهارده سال است زمینگیرم.در این سالهای اخیر درمانی نداشته ام هرچند داروهایی هم که اوایل تشخیص بیماری مصرف کردم،بی اثر بودند.هشت ماه پیش فامیل گفتند خانم مسنی که ام اس دارد و چند سال زمینگیر بوده،تحت درمان طب سنتی می تواند چند متر راه برود.
به اصرار و دقیق تر اجبار خانواده از چهار ماه پیش درمان را شروع کرده ام.به ادعای اینها علت ام اس غلبه سردی است.قبل از اینکه زمینگیر شوم روش آقای خدادادی معروف به طب قرآنی را امتحان کردم که بی اثر بود.این هم فرضش همان است اما شدت عمل بیشتر است.در این چهار ماه علاوه بر رژیم غذایی مفاصل بدنم را با روغن های گرم مالش داده اند.بعد از چند ماه با گرم شدن دست و پا دارو دریافت خواهم کرد و …
این اولین باری است که طی بیست سال درمان،یک روش درمانی روی من اثر داشته است.خوابم خیلی بهتر شده.از نظر خلقی بهترم.رخوتم کم شده.اسپاسم عضلانی کم شده.عملکرد روده بهتر شده.می توانم انگشتان پایم را خم کنم.
طی دو هفته اخیر بدنم سوزن سوزن می شود و می بینم این حالت با سرد شدن دست و پا و رخوت همراه است.به هر حال چه این فرض درست باشد چه نادرست،روی من و بیشتر روی آن خانم اثر داشته.
تایپ در حال خوابیده خسته کننده است.اگر مایلید بیشتر توضیح بدهم همراه با شماره این آقا.