سال بسیار کمباری داشتم. کتاب و فیلم و نقاشی و گلدوزی در حد بسیار پایین بوده و قابل دفاع نیست این تنبلی. داشتم خودم را سرزنش میکردم. داشتم خودم را با خیلیهاتان که عکسهای قشنگ قشنگ از سفر و سفره و کتاب و هنر و طلبیده شدنهاتان به حرمهای لطف و حریمهای طبیعت و غیره اینستا کردید و از رسیدنهاتان به مدارج عالی نوشتهاید مقایسه میکردم و غمگین بودم. درست مثل خوابهایم که برگشتم بیمارستان و داروها را نمیشناسم و لنگ میزنم، دستپاچه شدم.
خیلی سستم. همت و همیّتم کم شده است. برنامه میریزم و گذر زمان را به مسخرهترین حالتش تماشا میکنم. بیکه عذاب وجدان بگیرم. دردم بیاید یا بخواهم خودم را تنبیه کنم حتی.
کارم از فردا صبح شروع خواهم کرد رسیده به سال بعد. سال بعدی اگر زنده باشم.
خواب بیسوادیام در بازگشت به بیمارستان، بیشتر کابوس است. سالهاست با تغییرات چشمگیری در کاراکترها و میزانسن، سالی چندبار میبینمش. گاهی آشفتهام و گاهی مسلط اما موضوع همان است؛ اسم داروهای جدید را بلد نیستم و دکترها تحویلم نمیگیرند.
دردناک خوابی است.
فیلم نمیبینم چون ظاهرالامر سینمای سلبریتی پرور ایران را تحریم کردهام. فیلم خارجی را هم شرعاً. میماند شبکه نمایش. راستی! فیلم همه میدانند اصغر فرهادی هم که بنجل غربی از آب در آمد!
کتاب اما، تصمیمی که گرفتم این بود که دیگر رمان نخوانم. هر چه کتاب رمان داشتم را رد بکنم و در کتابخانه خلوتم فقط دیوان اشعار داشته باشم. خب. نه رمانها را رد کردهام هنوز و نه افتادهام به شعرخوانی. این وسط چندتایی کتاب انگیزشی خواندم به لطف مهدی، خواهرزادهام و بس.
یکباری آمدم نقاشی بکشم سه ماهی ماند جلوی گرد و غبار و نصفه نیمه کثیف و وانهاده. جمع کردم و بعد طی یک اقدام انتحاری هر چه بود و نبود را جمع کردم دادم به رها کوچولو که مدتی است میرود کلاس نقاشی. بیحس و بیماتم و بیگریه.
این اراده خفن مزخرف ریپزن همه جا مؤثر افتاده است جز کنترل اینستاگردیام. حتی علایم تونل کارپال هم نتوانسته تا الآن متقاعدم کند که حذفش کنم، دیوار کی کوتاه است؟ گوشی هوشمند.
اگر سیستم بانکداری نداشتم روی گوشی… همین فعلاً.
سوسن جان سخت میگیری.
تو حال و احوالاتت رو بهتر از دیگران درک میکنی. خیلی وقتا دقیقا کاری رو داری میکنه که باید بکنی. شاید به نظر تنبلی بیاد شایدم زرنگی ولی به هر حال دقیقا چیزی بوده که نیاز داشتی بهش و انجامش دادی. وقتا از دریچهی معنا به همه چیز نگاه کنی همه چیز نیمه کاره و آویزونه. یه وقتایی تنبلی و یه وقتایی هم نیستی. مثل همه. هرچند که در ظاهر شاید همیشه تنبل تداعلی بشه. حیفه.
یه دوزار فیلم درپیتی ببین. اصلا رمان بخون که بهش فقط فحش بدی (وسطش هم ولش کن). با قصد قبلی وقت تلف کن.
چه کسی از تهی سرشار نیست؟
یا خدا نوشین جان من نزده میرقصم که :)) ممنونم خیلی
سلام سوسن جان. پیشاپیش سال نو را تبریک میگم (سال نویی که بوی نا می دهد)
پستت رو خوندم، خجالت کشیدم، من چه کردم؟ رفتم سر کار (اونم کاری که یه مشت خرعبلات را تحویل یه مشت … میدی). غذا پختم و جمع و جور کردم (کارهای خانه) غر زدم، غیبت کردم، گله کردم و…. تنها کار مفیدی که کردم اینه که چند کیلو وزن کم کردم (تازه خوشحالم که کار مفیدی انجام دادم) شدت قضیه رو درک کن.
سلام دوست عزیزم، عیدت مبارک ، ممنون از دلگرمیت 🌹