محنت دو اسبه آمد و از سینه گرد خاست*

 

یادت هست؟ آن همه شوق کودکانه‌ات برای چهارشنبه سوری  و سال تحویل و عید را؟

مادر، چه سال‌ها که بی تو تمام خواهند شد و چه سال‌ها که بی تو آغاز، تو اما مهربانی بی‌ پایان بی آغاز منی. اینطور که بال بال می‌زنم را تماشا کن. اینطور که بی‌قرارم.

کاش بخوابم و نیمه فروردین بیدار شوم. حتی به خاطر آوردن ذوق کودکانه‌ات برای سیزده‌به‌در پیرم خواهد کرد…

‌(قابلمه دلمه پیشکشی خانم همسایه قدیممان)

* خاقانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.