۱.موقع سال تحویل تنها بودم. کی فکرش را میکرد من بتوانم روزی تنهایی کنار سفره هفتسین بنشینم و با عکس دو نفره پدر و مادرم، آیین تحویل سال را به جا بیاورم؟
۲.خدا هست پس نترس سوسن! این تمام بشارت قرآن در سال جدیدم بود/است.
۳.مهمانهایمان آنهایی که کلید داشتند روز اول آمدند. یکی از مهمانها یوسف پسر کوچک بزرگترین خواهرم بود که خیلی اتفاقی متوجه شد دودکش پکیج از جایش در آمده. علت سستی و بیقوتیهای شبانهام نه افت قند بود نه علامت عود بیماری. درز مونوکسیدکربن به فضای خانه بود. به قول همسر یوسف اگر خانه بزرگ نبود من عید امسال را نمیدیدم و خاندان محترم و بستگان و متتابعین و آشنایان دور و نزدیک هم عید نداشتند (عصبانیت حضار). والله. نمیشود مطایبه کرد حتی.
۴.اینکه من دنیز و علیرضا را نمیتوانم قورت بدهم رنج بزرگی است.
۵.سال جدید را با خواندن کتاب شکست عادتهای کهنه دکتر جو دیسپنزا همزمانی کردم و جور دیگری دارم حالش را میبرم.
۶.شنبه سوم فروردین امیر بوته گل سرخ محبوب مادر را هرس کرد و پنجشنبه با کمک پسرها گل را از حیاط خانه پدری به بالای سر قبر مادر انتقال دادند. خیال من و مادر راحت شد.
۷.اینستاگرام سوسن جعفری را پاک کردم و فعلاً و تنها در صفحه کارهای هنریام فعالم. سیل اخیر اعتبار خیلیها را در نظرم شست و برد. برای هضم واقعه و استراحت دادن به دست راست بینوایم چنین کردم. راضیام.
خب بیایید در صفحه هواآرت دنبالم کنید.
۸.برگشتهام به دوختن یا دوختن برگشته است به من؟ مسئله این نیست.
۹.هومم. دیر نوشتن همین است دیگر. چقدر حرف داشتم بنویسم که دیگر یادم نیست…