همه روزم باشی زهرا

جعبه دستمال کاغذی روی میز وسط اتاق پذیرایی است و اگر بخواهم دستمال بردارم پروژه سنگینی را باید اجرا کنم و چرا دم دستم نیست؟ چون دیگر ظرفیتی دم دستم نمانده که جعبه فلزی خاکستری هم جاگیر شود برای خودش. معمولاً یک ورق دستمال که بردارم را تا اضمحلال کاملش استفاده می‌کنم و چند روز پیش، بیشتر حتی دیدم کنار بالشم دو تا برگ دستمال تر و تمیز تاخورده علاوه بر دستمال مچاله خودم است و از کجا و چطور زیاد ذهنم را درگیر نکرد. تا چهارشنبه صبح که سیب با زهرا و علیرضا آمده بودند و وقتی دست بردم آخرین دستمال تاخورده را بردارم تا رژ لبم را پاک کنم تا این سری که خواستیم با ایمو با خواهر و شوهرخواهرم که مکه هستند صحبت کنیم قرمز تند لبهایم توی ذوق نزند، زهرا جان گفت آنها را من گذاشتم.

نمیرم برایش که امروز صبح دیدم دوباره چند برگ دستمال تاخورده گذاشته کنار بالشم؟ کِی گذاشته که دیروز تا خرخره خانه پر از قشقرق پنج تا وروجک بود و مهمان تا زانو؟ مهربان کی بودی تو دخترکم؟

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.