غم دل نگفته بهتر، همه کَس جگر ندارد

 

صبح روز ششم بعد از صحبت تلفنی با کسی که مادرش بود گفت باید بروم و من لق می‌زدم. برای شب هفتم بلیط گرفت و من از شب بلند هفتم تنها شدم. نه! از صبح روز ششم رفته بود.

*به فغان نه لب گشودم، که فغان اثر ندارد

غم دل نگفته بهتر، همه کَس جگر ندارد

 اقبال

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.