همه چیز را.

این را یکشنبه صبح نوشتم، که صبح از تهران رسیدی. چطور نوشتم یادم نیست. اما بغض داشت خفه‌ام می‌کرد. خواب اما، بر چشمهای خیسم غلبه کرد و نیمه کاره ماند. قصه اما از روزی شروع شده بود که این عکس را دیدم. پیراهن گلریز دامن پلیسه‌ای تنم می‌کنم. می‌توانم مثل برادر زاده‌ام که فهمید تا…Continue reading همه چیز را.

که دارم من دلی از درد او ریش*

از شب‌های بی‌خوابی است. صرف بیهودگی. دخترها در عمه پارتی این‌بار روش تغییر دادند یا تغییر تاکتیک یا استراتژی. هر چه بود، دیپلماسی نبود میدان بود. جمع شدند در اتاق خواب کپه شدند به چه صورت نمی‌دانم ولی آنجا خوابیدند. تنهایم. میان جمعشان هم تنها بودم. موقع خوردن و فیلم کره‌ای مسخره دیدن و بعد…Continue reading که دارم من دلی از درد او ریش*

داستان کباب کتف گوسفند

چند روزی است فیلمی از صحبتهای این آقا دست به دست و حلوا حلوا می‌شود. داستان زن یهودی تازه مسلمانی که «کباب کتف گوسفند» می‌آورد خدمت رسول الله صلوات الله علیه و آله که شنیده‌ام گوشت کتف گوسفند باب دندان شماست لذا کباب کردم آوردم. پیامبر می‌‌گوید آخ جان کباب محبوب و سنگ از پر…Continue reading داستان کباب کتف گوسفند

بازی با کلمات عربی نمی‌دانم چندم

امروز این بخش از زیارت حضرت عباس علیه‌السلام را که خواندم «أشهَدُ لَکَ بِالتَّسْلیمِ وَالتَّصْدیقِ وَالْوَفاءِ وَالنَّصیحَهِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ وَالسِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَالدَّلیلِ الْعالِمِ وَالْوَصِیِّ الْمُبَلِّغِ وَالْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ» چشمم افتاد به کلمه آخر و آن ریشه «هضم». یادم رفت به این پست وبلاگم (+) از امیر پرسیدم می‌شود نگاه کند آیا در هیچ زیارت یا…Continue reading بازی با کلمات عربی نمی‌دانم چندم

ام‌اس است دیگر!

روز پنجم که دیگه هیچ درمانی جواب نداد به سفارش دکتر عمومی که قبلاً در خانه ویزیتم کرده بود حدود ظهر با ۱۱۵ تماس گرفتیم تا به دلیل جواب ندادن به درمان ابتدایی مرا به بیمارستان منتقل کنند کادر اورژانس قند خونم را چک کردند که ۶۸ بود بنابراین یک ؤیال دکستروز سریع تزریق کردند.…Continue reading ام‌اس است دیگر!

زینهار از دور گیتی و انقلاب روزگار*

پریشب در همان بی‌حالی بی‌رمقی که صدا هم نداشتم دیگر، در مسیر اورژانس بیمارستان سینای تبریز به قسمت عکسبرداری یک لحظه از میان شانه‌ها چشمم به ریسه‌های پرچم و تزیینات دهه فجر افتاد. خیلی حس خوبی بود. قبلش که بیمارستان عالی نسب بودیم ندیدم چیزی. حتی از رسیدن و سپری شدن دهه مبارک فجر هم…Continue reading زینهار از دور گیتی و انقلاب روزگار*