نان بعد از قرآن دومین برکت خدا بر زمین است.

مادر من زنِ بی‌سوادِ آداب‌دانی است. آنچه من اکنون هستم چیزی است که مادر در من پی ریخته است. یکی از مهم‌ترین آداب‌ مادرم احترام عجیبی بود/هست که برای «نان» قایل بود/هست. وقتی این نوشته‌ی لوا زند (+) را می‌خواندم یادِ مادرم افتادم که نان را شریف می‌داند. مادرم تکه‌های نان را می‌بوسد و بر…Continue reading نان بعد از قرآن دومین برکت خدا بر زمین است.

از کارکردها

در زبان ترکی، برای درد، کلماتِ متعددی وجود دارد که مخاطب با شنیدن آنها، دیگر نیازی به توضیح دادن ندارد و رو هوا می‌گیرد. مثل «آغری/ Aaqri»، «اینجی/Inji»، «سانجی/Saanji» و «بورما/Bourmaa» و … وقتی دردی مثل سردرد یا دندان‌درد باشد، از «آغری» استفاده می‌کنیم، وقتی دستِ کسی را بی‌مهابا بکشید که دردناک بشود می‌گوییم «اینجیدی»…Continue reading از کارکردها

از خیالات

در زبان فارسی، معادلِ «جوانمرد» نداریم برای زن جماعت. یعنی نداریم «جوان‌زن»! شاید از «شیرزن» استفاده کنند به جایش ولی معادل جوانمرد که نیست، هست؟ دیروز داشتم به مادر فکر می‌کردم و افکار من همگی مصوّت هستند. یعنی مصوت بودن و ملون بودن و مشمّم بودن!! از مشخصات افکار من است. تخیل یعنی وقتی به…Continue reading از خیالات

فی منزله الأطفال!

رها، برادرزاده‌ی خوشگل من، زمانی شروع به راه رفتن کرد که من مجبور شدم برای راه رفتن، از عصا استفاده کنم. بعد تا به خودش بیاید من ازدواج کردم و آمدم تهران و عموماً وقتی مرا می‌دید که نشسته بودم روی مبل و دست‌هایم را از هم باز کرده بودم تا بپرد توی بغلم. برای…Continue reading فی منزله الأطفال!

از ناپرهیزی‌ها!

اینکه معمولاً وقتی تنهایی می‌روم تبریز، و طبعاً با هواپیما و با استفاده از خدماتِ ویژه‌اش با پیرزن و پیرمردهای نازنینی همراه می‌شوم که سعی می‌کنم ابداً بروز ندهم که ترکی بلدم. چون من ذاتاً آدمی هستم که دوست دارم در وسایط نقلیه ساکت بنشینم و از تماشای مناظر لذت ببرم و حوصله‌ی صحبت کردن…Continue reading از ناپرهیزی‌ها!

موتیفات اسفندانه!

۱.آخرین باری که احمدرضا را دیدم، کلی پیاده‌روی کردیم و وقتی امیر تعدادی عصای خوش و آب و رنگ نشانم داد که یکی را انتخاب کنم، احمدرضا خواست که روی ترک کردن عصا متمرکز شوم و نه خریدن عصای جدید. حالا، احمدرضا! من دارم قدم‌های بزرگی برای این کار برمی‌دارم. قدم‌هایی که گاهی به شدت…Continue reading موتیفات اسفندانه!

Bilingual

بعد مرا تصور کنید که مجبورم حرف‌های امیر را برای مادرم و حرف‌های مادر را برای امیر ترجمه کنم! بعد مرا تصور کنید که می‌خواهم با امیر حرف بزنم مادر می‌گوید «چی؟» یا گاهی یادم می‌رود امیر ترکی بلد نیست برمی‌گردم باهاش ترکی حرف می‌زنم و او خیال می‌کند با مادرم هستم و نگاه هم…Continue reading Bilingual