یکی از عجیبترین خوابهایم را دیدم. داستان داشت و من داستانگو بودم و داستان، داستان خودم بود. با صدای آلارم و اذان گوشی بیدار شدم. «چه خوابی بود که دیدم؟» تعبیرش با علی. دوباره خوابم برد، توی خواب برای مادر تعریفش کردم و تعبیر کرد. دوباره توی خواب داشتم برای فرزانه تعریفش میکردم و چقدر […]
برچسب: خواب
شریفیمقدم مقنعه بنفش سرش بود حتی
مجلس عقدکنان بود. عکس میگرفتم با گوشیام. گفتند فیلم هم، گفتم حافظهاش کم است. جمع کردند بروند سالن برای بزن و برقص. گفتند گوشیها را باید تحویل بدهید. از بین آدمها و گلایلهای صورتی گذشتم و رسیدم به اتاقی که گوشی تحویل میگرفتند، خانم شریفیمقدم بود. هر کی میخواست برود سالن و گوشی تحویل […]
نزدیک همین تنفس بیخواب*
پدر کت و شلوار سرمهاش تنش بود و کلاه شاپو. ایستاده بود بلند و نگاهش دور بود. آلزایمر گرفته بود. من هنوز باهاش حرف نمیزدم و به خواهر برادرها میگفتم چه کنند. من همیشه همینقدر «وجود» دارم. هیچم. ________________ سیدعلی صالحی*
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
خواب اول را موقعی دیدم که مادر هنوز حال و روز خوشی نداشت. خواب دیدم با مادر از سفر زیارتی برگشتهایم ولی با فاصله زمانی و او زودتر از من رسیده. دیدم از پلهها میرفتم بالا برسم به سالنی که خانم شاملی با عجله و خندان از من جلو زد و گفت بالا میبینمت – […]
اگر می خواهی مزرعه خوشبختی خود را توسعه دهی خاک قلبت را هموار کن*
اکبر را چند روز پیش در خواب دیدم. اوایل شب که بعد از تلاشهایی وحشتناک در خواب بیدار شدم و دوباره خوابم برد نزدیکیهای اذان بعد از دیدن اکبر بیدار شدم. خواب اوایل شبم به قدری وحشتناک بود که ترجیح دادم بقیه شب را توی اتاق نشیمن بخوابم. بالطبع امیر هم. اکبر شده بود همکارمان […]
اینها را مینویسم که آنرا ننویسم.
طبق آخرین پژوهشهای انجام گرفته دانشمندان اعلام کردند پنیسیلین بثژ دور ریخته شده در موشهای فاضلاب موجب بروز سرطان تا هشتاد و پنج درصد میشود. لطفا بعد از امحای صحیح آمپولهای پنیسیلین خود را دور بریزید. داشتم روش صحیح امحا را توضیح میدادم که بیدار شدم.
تو چهسان میگذری غافل از اندوه درونم؟ *
نظم خوابم به هم ریخته است. شبها دیر میخوابم و روزها نمیتوانم جلوی خوابیدنم را بگیرم. از ساعت هشت تا ده و یازده خوابم و بعد هم کرخت لای لحاف میمانم و به آنچه در خواب دیدم فکر میکنم. افسرده شدهام؟ نمیدانم. گاهی چشمهایم را میبندم و آرزو میکنم درِ باغ درخشان را به رویم […]