بله! آیدا احدیانی دست به قلم بردند (+) و در مذمت «اعدام» البته با استفاده از کلمه لینچ پاورقی باز کردند تا توضیح بدهند چقدر کار مشمئز کنندهای است. داستانش را هم با معرفی خانم و آقای لارنس و دخترشان شروع کرده که چقدر «شریف» هستند. آنها آدمهای شریفی هستند که یکشنبهها کلیسا میروند. اما…Continue reading خانوم هشتگ*
برچسب: داستان
شایعه دروغی است که اشاعه پیدا کرده است
این بند ۶ از موتیفاتی است که سال ۸۸، طی هجمههای طرفداران جنبش سبز به من نوشتهام(+): «شایعه» دروغی است که «اشاعه» پیدا میکند. «شایعه»، بزرگترین، کارآمدترین، اغواکنندهترین و نیرومندترین ابزار ترور سیاسی است. «شایعه»، رذیلانهترین، ضدانسانیترین و استعمارگرانهترین ابزار استحمار است. «شایعه» همان ابزاری است که دنیای بزرگ، محیط و منبسط ارتباط جمعی را…Continue reading شایعه دروغی است که اشاعه پیدا کرده است
خواب نما
تصور کنید دارید فیلم میبینید، آرام و دلپذیر. ناگهان یک عکس ظاهر میشود. صورت کثیف و سیاه کودکی با چشمهای گرد و موهای کوتاه. با چنین تصویر وحشتناکی از خواب پریدم. دوباره چشمهایم را بستم و باز همان تصویر را دیدم و سریع بیدار شدم. ساعت چهار و نیم صبح بود. صورت کودک کثیف سیاه…Continue reading خواب نما
چه باک زان همه دشمن چو دوستدار تویی*
علیاکبر مقداری کاغذ کاهی میخواست. پوشه مشکی را گذاشت روی زمین و پرسید عمه این را تو کشیدی؟ خواستم نشانم بدهد. دو برگه آچهار بود. برگه رویی یک کاریکاتور بود و زیری تصویری که برای داستان مرد شماره یک من کشیده بودم. این بهترین تصویری است که میشد از او کشید. در تنظیم برچسبهای…Continue reading چه باک زان همه دشمن چو دوستدار تویی*
در ابتدا کلمه بود و جز کلمه نبود*
حالم که بد بود، خیلی بد، نگران وبلاگم بودم. نگران بیش از سه هزار دلنوشته. از خوشیها و ناخوشیها. عاشق شدنها و شکست خوردنها. به مهندس علیپور عزیز که از سال ۸۶ و طراحی قالب وبلاگم و کوچم به بلاگفا تا همین الآن بیمنت زحمت کارهایم را کشیده گفتم. کفتم چه کنم حداقل تا ده…Continue reading در ابتدا کلمه بود و جز کلمه نبود*
و آخر داستان را بلدم
آنجای داستانم که خدا میگوید طناب را ببُر! سه سال است اینجای داستانم…
بی عشق زیستن را جز نیستی چه نام است؟*
مرد یکروز گفته بود از حضورش خسته شده است، دلش رفتن میخواهد و گفته بود برود. دیده بودم که توی آن خانه کوچک ــ که همیشه آرزوی داشتنش را وقتی دخترها جمع میشدند ابراز کرده بود، که یک اتاق داشته باشد و یک آشپزخانه کوچک، سه طرفش فقط شیشه باشد و پنجره ــ مدتی بود…Continue reading بی عشق زیستن را جز نیستی چه نام است؟*