زخمازخم که می‌گفتند

می‌گوید اگر درس خوانده بودم الآن حقوق داشتم. کاش می‌گفتم اگر درس نمی‌خواندم چه بسا در سن و سال تو همراه شوهرم رفته بودم مایان و زنگ زده بودم که کتری استیل بگیرم برایت یا سماور؟ نگفتم. مثل هزاران بار دیگر خودم را زدم به نشنیدن.

خواب‌گرد شاملم نمی‌شود

فقط می‌خوابم. خواب می‌آید از دری که نیست و پنجره‌ای که نیست و در برم می‌گیرد. در خوابم اصلاً. در خواب زندگی می‌کنم. در خواب درد می‌کشم، هیولا از گوشه‌ای به گوشه‌ای می‌خزد. ناخن‌هایش را فرو می‌کند در درونم و پشت و رو می‌کند. قشنگ همین شکلی درونم را در درونم پشت و رو می‌کند.…Continue reading خواب‌گرد شاملم نمی‌شود

میوه درختان ابدی

۱- دیشب داشتیم می‌رفتیم خانه هانیه دم در توقفی که داشتیم نگاهم دنبال پنجره‌ها کشیده شد به سرشاخه‌ها بالای پشت بام. امیر گفت درختچه‌اند دورتادور. یعنی طبقه آخر که ظاهرآ دو واحد است حیاط دارند و درختچه کاشتند. آخ خدا یاد کارتون کلروفیل افتادم. و به این فکر کردم که اگر خودم نمی‌دیدم هیچ پیش…Continue reading میوه درختان ابدی

وقتی کم‌فروشی می‌کنم!

شیطان در زخم زدن به دینتان قوی‌‌تر، و برای‌ فساد در دنیایتان آتش افروزتر است از کسانی‌ که آشکارا با آنان دشمنی‌ می‌ورزید، و برای‌ جنگ با آنها جمع می‌‌شوید. پس آنچه خشم و نیرو دارید بر دفع او به کار گیرید، و در این برنامه از کوشش همه جانبه دریغ نورزید. ‌ به بقای‌ حق قسم که او نسبت به…Continue reading وقتی کم‌فروشی می‌کنم!

دیالوگ ماندگار

دیشب در فیلم عبور از غبار، مرد عارف مسلکی به هنرپیشه نقش اول با بازی مرحوم شکیبایی گفت «خدا به اندازه تحمل آدمها بهشان طاقت می‌دهد.» فلذا خدا دیروز به اندازه تحملم بهم طاقت داد تا با هیولای خاموش چند ماه گذشته هفت هشت ساعتی شاخ به شاخ شویم. حالش خیلی خوب است. قبراق و…Continue reading دیالوگ ماندگار

گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید

وقتی آنطور رقت‌انگیز، هم برای او هم برای من رسیدیم کنار تختم، و با ته مانده زورش مرا گذاشت روی تخت، در حالی‌که با یک دست مرا نگهداشته بود و با دست دیگرش تختم را مرتب می‌کرد گریه کردم. وسط گریه توی گوشم گفت خسته‌ای؟ مرگ می‌خواهی؟ چطور موقع خوردن یاد مرگ و شفا نمی‌افتی؟…Continue reading گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید