آه از تمام راههای رفته و تلاشهای کرده

زاناکس بعد سالها دارد می‌نویسد. نوشته: «روزگارم آسان نیست. این را از چهار صبح‌ها که بیدار می‌شوم می‌فهمم . تراپیست امروز با یک مثال ساده توی رگ‌های دستم دیازپام تزریق کرد. حس کردم دنیا تار و تار و تارتر شد کم کم . یک حالی شبیه اینکه دارم بیهوش می‌شوم. اما کاملا به هوش بودم…Continue reading آه از تمام راههای رفته و تلاشهای کرده

دائم الوضوهای دیروز

دوستم که آمده بود می‌گفت دکتر فلانی که بیست و چند سال پیش زمان ریاستش دانشجوها را به جرم داشتن دوست دختر، دوست پسر اخراج می‌کرد حالا می‌گوید اصلاً در قرآن آیه‌ای درباره حجاب نیست. دخترهایش که بزرگ شدند از پسشان بر نیامدند. فرستادندشان آمریکا. زنش هم دوچرخه‌سواری می‌کند هی می‌گیرند دکترها جمع می‌شوند آزادش…Continue reading دائم الوضوهای دیروز

شناسنامه

زلزله خوی هر بار این شکلی است که اول زمین بالا و پایین می‌شود، بعد از یکی دو ثانیه تازه لوستر شروع می‌کند به تکان خوردن. زلزله کرمانشاه اینطوری نبود یا زلزله تبریز. این است که تا شروع شد یاد خانواده آقای شرفخانلو افتادم و گریه‌ام گرفت و باز حدسم درست بود. خدایا رحم کن…Continue reading شناسنامه

در حال تنم مچاله‌گی رخ می‌دهند.

یک کلیپی نشانم داد از چهارقلوهای کچل کوچولوی خندان به پخ کردن مادرشان. گفتم چند ثانیه از بیست‌وچهار ساعت کلافگی است که الله بختکی حال خنده دارند. مثل حال و روز خودم. دوست و همکلاسی دبیرستان و بعدها همکار در بیمارستان دیروز بین شلوغی‌هایش قدم رنجاند و آمد دل سیر حرف زدیم و خندیدیم. گفت…Continue reading در حال تنم مچاله‌گی رخ می‌دهند.

به وقت ۰۱:۲۰

در خبرها آمد تصویری پانوراما از فضا‌ در ساعت یک‌ونیم بامداد از ایستگاه فضایی به زمین ارسال شده است که هیچ رصدخانه‌ای نتوانسته ذخیره‌اش کند. تصویرنگاری صورت گرفته از تعداد انگشت‌شماری که در زمین موفق به مشاهده‌اش شده بودند را در مجلات علمی چاپ کرده بودند. در تصویر که از سمت کره ماه آغاز می‌شد…Continue reading به وقت ۰۱:۲۰

صبورانه

دوست و همکلاسی دوران دبیرستان و همکار سالها بعد، حالا هم همسایه، زنگ زده بود برای تبریک روز پرستار. گفت به همسرت هم تبریک بگو که ازت خوب پرستاری می‌کند.‌ باید به مهدیه هم تبریک بگویم که پرستار کوچولوی پاره‌وقتم شده است. امشب که بیاید.‌  

عید بود

امروز ظریفه جانم تماس گرفت که می‌آیند خانه ما بالاخره. آقای داماد راغب شدند به رفت و آمد و اتفاق خجسته‌ای بود. بعد از نزدیک یک سال، دیدن رفیق نازنین و یکدل برایم عید شد. خانه خوش‌ یمن است الحمدالله. ‌