باورم نمیشود سه سال. سرانگشتی حساب میکنم و میبینم راستی راستی سه سال از روزی که نوشتی و نوشتم میگذرد. سه سال … همین ساعت!
برچسب: روزهای آشنایی
قرون یا گرون؟!
یک زمانی بود که به این خُلقم افتخار میکردم. به اینکه محتاج کسی نیستم. که مثلاً روی پای خودم هستم. که «مَرد»ام. حالا ولی این روزها، کم آوردهام. این روزها، از بس برادر و خواهر و مادر عادت کردهاند به این خُلق من، نمیپرسند خرَت به چند؟ من هم غد و مغرور، نمیگویم بابا، این…Continue reading قرون یا گرون؟!
موتیفات تیردادی!
۱- میدانم دارم با روزگار سلطانیام وداع میکنم. میدانم روزگار شوخ و شنگیها و سفرها و گردشها و دوستیهای بیحد و حصر به سر آمده است. میدانم که میشوم زن خانه و رُفت و روب و شست و شو و پخت و پَز. بعد حتی ممکن است دلتنگ شوم برای سی و دو سال تنهایی…Continue reading موتیفات تیردادی!
مهتابی که تابید در شبم
به سختی توانستم از چنگ اسب و آب خروشان خلاصی پیدا کنم. منظورم البته رویای اسب و آب خروشان بود. توی خواب دیدم که هر روز، دختری سوار بر اسب قهوهای رنگی از کوچه ما رد میشود و هر بار این اسب رم میکند و دنبال من میکند. به وضوح میدیدم که دویدن و فرار…Continue reading مهتابی که تابید در شبم
صحرای معروف
آدم خوش سلیقهای بودن یک حُسن است. یک ویژگی منحصر به فرد است. خوش سلیقهگی البته، به گمانم، نسبی نـیست. یعنی برخلاف ِ بیشتر ویژگیهای رفتاری، قائم بذات است. متغیر نیست. این تغییر یعنی یک بام و دو هوا [بودن] داشتن. حزب باد بودن. خوشسلیقهگی، یعنی حتی وقتی پوشاکت مستعمل است هم طوری پوشیده باشی…Continue reading صحرای معروف
۲۴ ساعت در خواب و بیداری
پدر میگفت مردی آرزو میکند زبان حیوانات را فرا بگیرد. آرزویش برآورده میشود و سرگرمیاش میشود استراق سمع حیوانات مزرعهاش! یکروز میشنود که [به گمانام] گربه به گاو[شاید هم گوسفند]ی میگوید فردا تو را سر میبُرند و مرا از تو سهمی باشد. حیوان بینوا میگوید چرا؟ میگوید چون فردا ارباب [همان مرد بینواتر] میمیرد. تو…Continue reading ۲۴ ساعت در خواب و بیداری
آخ آدمها … آدمها …
گریه کردم. از وقتی عصا دستم گرفتم، نگاههای متعجب و سر تکان دادنها برایم عادی شده بودند. این «عادی» نه به این معنا که «مهم نبودند» دیگر. برایم عادت شد که این نگاههای لعنتی که هیچ قشر خاصی هم از آن مستثنی نبود را «تحمل» کنم. بچه کوچولوها، پیرمردها و پیر زنها. میخندیدم ولی خدا…Continue reading آخ آدمها … آدمها …