سیب در صفحهاش نوشته؛ «از آشپزخانه اومد کنارم دراز کشید و گفت آبجی برام آب بیار ! زهرا گفت الان که اینجا بودی میخوردی دیگه ! گفتم علیرضا چرا خودت نخوردی ؟ گفت آخه من دو بار به آبجی آب دادم اونم باید بمن آب بده ! گفتم خب تو بهش آب دادی خدا ازت…Continue reading دلبر بی کینه ما شمع دل سینه ما*
برچسب: سیب
إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَىٰ
یکم: در آیه انعام: ۱۶۱ این صفحه میفرماید «بگو: محققا مرا خدایم به راه راست هدایت کرده، به دینی استوار، همان آیین پاک ابراهیم که وجودش از لوث شرک و عقاید باطل مشرکین منزه بود.» حالا تصور کنید که حضرت ابراهیم علیهالسلام شیعه حضرت علی علیهالسلام است. در واقع حضرت محمد صلوات الله علیه و…Continue reading إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَىٰ
غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود*
سیب نوشته: «یا لطیف داشتم کابینت رو تمیز می کردم ، ظرف سفالی رو پیدا کرد و برداشت. گفتم اون مال سبزه عیده عزیزم، بذار سرجاش! برداشت که کمی بازی کنه … اومده میگه مامان میشه اینو بزاریم تو موزه؟ گفتم آخه این که قدیمی نیست! میگه میزارم یه جا که قدیمی بشه ، انسانهای…Continue reading غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود*
عِرق ملی
هنوز سوالات علیرضا درباره انقراض دایناسورها را هضم نکرده بودم که امروز سیب تعریف کرد علیرضا از روی کتاب تعلیمات اجتماعی زهرا فهمیده ایران قبلاً خیلی بزرگ بوده و به مرور بخشهایی را از دست داده. از سیب پرسیده اگر تبریز از ایران جدا شود چه میکنی؟ بعد توصیه کرده اگر تبریز را از ایران…Continue reading عِرق ملی
علامههای بهمنی یلتقیان؟
امشب عشقیم بعد خیلی وقت میآید دیدنم. من قلبم گرومپ گرومپ. ماشاءالله و لا حول و لا قوه الا بالله
کس ندیدست آدمیزاد از تو شیرین تر سخن*
تماس گرفتم حال سیب را بپرسم، فکر کردم جواب دهنده زهرا است گفتم سلام دختر خوشگل خودم. گفت شما پسر خوشگل ندارید؟ فهمیدم علیرضا است. *سعدی
تو چنین خوب چرایی؟
سیب در صفحهاش نوشته: «این روزها مدام حالش بهم میخورد ، بخصوص صبح که میرود مدرسه… انگار از استرس حالت تهوع میگیرد، باز گفت مامان حالت تهوع دارم. گفتم پسرم اینطوری خودتو اذیت میکنی منم اذیت میشم! گفت مامان میشه اینطوری نگی؟ گفتم چطوری؟ گفت نگو ناراحت میشوی فقط به حرفم گوش کن! گفتم بعدش…Continue reading تو چنین خوب چرایی؟