پشت دروازه دانشکده دندانپزشکی منتظر اسنپ بودیم و من داشتم برای الهه تعریف میکردم که ۲۳ سال پیش آمدم بیمارستان امام خمینی که همین بغل است و آنقدر افسرده بودم که وقتی متصدی ام آر آی از من پرسید اسم دکترت چیست چند بار تکرار کردم «آ» و یادم نیامد که اسم دکترم چیست. تا…Continue reading خیابان دلتنگی کدوم وره؟
برچسب: فاطمه
اسیر ماندم و درمان تحمل است و تذلل*
مثل خانم مصطفایی خدا بیامرز شدم. او هم صحبت که میکردیم میگفت دیگر نمیخواهد شیمی درمانی را ادامه بدهد. سری بعد که صحبت میکردیم میدیدم رفته است شیمی درمانی. حالا من هم هر ۶ ماه یک بار به این فکر میکنم که ریتوکسیمب را ادامه بدهم یا نه؟ بعد یکهو میبینم دارم به اینکه این…Continue reading اسیر ماندم و درمان تحمل است و تذلل*
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست*
این قسمت تعبیر خواب سریال یوسف پیامبر خیلی عجیب است. معمولاً در تعبیر خواب انگور آمده که غم و اندوه است و گریه. یعنی اگر این خوابها را امروز بخواهی با این تعابیر، تفسیر کنی، آنکه سبدی از نان بر سر داشت سرنوشت بهتری میداشت تا آنکه خوشه انگور در جام فشرده. چند روز پیش…Continue reading تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست*
کین همه زخم نهان است و مجال آه نیست
سر فاطمه مصطفایی هم سهلانگاری کردم، سر فاطمه هم. سر خانم شاملی جان هم. اصلاً کی گفته بیخبری، خوشخبری. جانم به لب رسید از این بیخیری. من نگرانم. نگران هر که نیست، هر که چراغش خاموش است، هر که فعالیت ندارد. چه لطفی دارد سه روز بعد یا سه ماه بعد بفهمی یاری عزیز رفته؟…Continue reading کین همه زخم نهان است و مجال آه نیست
از غفلتها۲
قرارمان همیشه همین بود، هر بار که میآمدیم تبریز با ظریفه هماهنگ میشدیم بیاییم دیدنت. آذر هماهنگ کردم که دیماه بیاییم دیدنت. سر همین تماس نگرفتم باهات و دروغ چرا، طاقت شنیدن صدای خسته و گرفتهات را نداشتم که هر چه گوشی را فشار میدادم به گوشم بیشتر حرفهات را نمیفهمیدم. و از…Continue reading از غفلتها۲
حُسن تو خیالی است که تصویر ندارد
امروز ندیدمش. البته نه که هر روز دیده باشمش ولی نگران میشوم وقتی نیست. پریشب نزدیک در اتاق خالی دیدمش. کارش با اتاق خواب تمام شده بود گویا چون چهارشنبه قصد داشت وارد اتاق شود و یک روبهرویی خطرناکی داشتیم که به خیر گذشت. مورچه را میگویم. تنها مورچه ساکن واحد شماره یک این…Continue reading حُسن تو خیالی است که تصویر ندارد
ای یار شیرین
گاهی، از سر بیکاری سرک که میکشم به لیست مخاطبهای تلگرام، به اسم فاطمه عزیز که میرسم و جمله جلویش که مدت زیادی از آخرین «نگاه»ش گذشته است، غمْ سنگین و عبوس مینشیند روی سینه، روی قلب. خاطراتِ دور زنده میشوند و میکِشندم دنبال خودشان به خیلی سال قبل و به خندههایش و حرفهایش و…Continue reading ای یار شیرین