همه چیز از خواستگاری قهرمان خان شروع شد. سکینه را به عقدِ سلمان درآورده بودند و فاطمه به دنیا آمده بود که کَل قهرمان خان از بلندی پرت شد و سرش را قبل اینکه گوشتش حرام شود بریدند. قهرمان خان بد آورد و روستا زیر و رو شد. کبلایی با چند مرد دیگر توی غار حبس شدند و سلمان…Continue reading باز نوشتنم آرزوست …
برچسب: قهرمان خان
دور هم بودیم، بدون پدر تا بیانیهی انجمن آرا
۱. دیروز، سالگرد پدر بود. دوباره دور هم بودیم. دور هم بودیم، بدون پدر. ۲. سال هشتاد و سه، دقیقاً یازدهم دیماه، این دختر کوچولوی باهوش به دنیا آمد. تولدت با تأخیر مبارک خاله! ۳. چند روز پیش که دایی برای دیدن مادر آمده بود و دو تایی نشستند و از بچگیاشان گفتند و دایی…Continue reading دور هم بودیم، بدون پدر تا بیانیهی انجمن آرا
پس از تاریکی
۱. کتاب خوبی است. «پس از تاریکی» را میگویم. از هاروکی موراکامی. مرا یاد «ملکه انتقام» آیزاک آسیموف میاندازد. با احتساب «جنگ ستارهگان» شاید سومین کتاب از ای دست باشد. البته اگر از «۱۹۸۴» چشمپوشی کنیم. کتاب خوبی است. ممنون دوست خوبم که این هدیه ارزشمند را به من بخشیدی. ۲. «بادبادکباز» را دیدم. چرا…Continue reading پس از تاریکی
۴۱
« … همه کویت کوی کوی من کو که کوی تو داند از کویم؟ …» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نریمان را کشان کشان بردند سمت درشکه و راندند سمت خانهاش. مردم جلوی در خانهاش جمع شده بودند و زنها توی خانه منتظرش بودند. زن و بچهی رجبعلی هم توی حیاط نشسته بودند. نریمان چشمش که بهشان افتاد لرزید.…Continue reading ۴۱
۴۰
مینشینم و آرزوهایم را نقاشی میکنم، توی خلوت مضحک خیالی که اینطور آشفته برجا مانده است، روحم را به بازیی بزرگی دعوت کردهام. میان میل ماندن و میل رفتن، مشتهایم را برای گل یا پوچ بستهام. چشمهایت روبهروی بلندترین پنجرهی عالم غروب پاکدامنیام را به تماشای بخارآلود فنجانی قهوهی تلخ نشسته است. من در عبوریترین…Continue reading ۴۰
۳۹
چند روزی است که سوالی ذهن مرا مشغول کرده است. من زیاد در محاسبهی احتمالات، فیزیک کوانتوم و مسایل مربوط به محاسبات نجومی سررشته ندارم، ولی خیلی دوست دارم بدانم با این وصف که نزدیک به دو سوم کرهی زمین را آب تشکیل داده است و با توجه به اینکه پیش از عصر یخبندان، بیشتر…Continue reading ۳۹
۳۸
خانباجی همراه مباشر رفته بودند شهر. قهرمانخان، مثل همیشه تلوتلو خوران رسید خانه. تا دهنهی اسب را بگیرند، نتوانسته بود خودش را روی اسب نگهدارد و پایش از رکاب رد شده بود و با پشت افتاده بود روی زمین. مچ پایش گیر کرده بود داخل رکاب و اگر کسی دهنه را نگرفته بود، ممکن بود…Continue reading ۳۸