با مهتاب خانم حالا فکر کنم یکسال شده است که صحبت نکردم، تنها چون طاقت نداشتم صدای خشدار رنجور پردردش را بشنوم و شاهد نزدیکی فقدانش باشم. بیخبرم ازش جز اینکه آجیل چهارشنبهسوری را سر وقتش فرستاد. چه کنم؟ زنگ بزنم چه بگویم بعد از یک سال و شاید بیشتر؟ میترسم نشنوم دیگر صدایش را،…Continue reading گلچهره مپرس
برچسب: مهتاب
من خود جام جهان بینم/ چون شکستم .. هیچ
*تصادفی هم که باشد پنج سال پیش هم نهم بهمن روز چهارشنبه بود. این تقویم اتاق عملمان بود آن سالی که رخوت و خستگی در من مزمن شده بود. نامه داده بودم به ریاست بیمارستان که مرا از اتاق عمل انتقال بدهید بخش اداری. در جلسهای همراه مترون بیمارستان که همان سال ۸۰ توی اتاق…Continue reading من خود جام جهان بینم/ چون شکستم .. هیچ
از حرمتها
یک وقتی سه تا جعفری بودیم در اتاق عمل. دکتر جعفری بزرگ (استاد)، دکتر جعفری کوچک (رزیدنت) و من. عادت دارم به همهی جعفریهای دنیا بگویم دخترعمو، پسرعمو. دکتر جعفری بزرگ، دخترعموی بزرگتر، سبزهتر بود و بچهها که میپرسیدند چرا این یکی اینقدر سیاه است؟ میگفتم به زن عمویم رفته است. آخ یادش بخیر. دخترعموی…Continue reading از حرمتها
معرفی فیلم
فیلم اول: یک پذیرایی ساده میگویند روزی حضرت سلیمان نبی از خداوند خواست بگذارد او روزی موجودات عالم را تقسیم و تنظیم کند. درماند. قصه دارد. قصهاش عین همین قصهی فیلم است. زن و مردی که میخواهند نذری ـ روزی ـ را خودشان به دست مستحقش برسانند و منتظر نمیمانند خدا نشانشان بدهد. خودشان کلک…Continue reading معرفی فیلم
دلم میخواهد بگویم حالم خوب است*
امیر «پیر پرنیاناندیش» میخواند و من هیچ. دارم کیف کوچکی برای خودم میبافم. امروز نمدهای رنگیرنگی رسیده است دستم و باید کار روی مانتو را شروع کنم دیگر. مدتیست میخواهم برای مهتاب خانم نامه بنویسم و در همان مطلع نامه ماندهام. قلموهایم را دیشب شستم و بوم خریدهایم برای چند کار خوب. یک کار مدادرنگی…Continue reading دلم میخواهد بگویم حالم خوب است*
اینطوری!
یکی از محاسن اینترنت این بوده که تقریبا همه جای ایران و گاهی آنورترها دوست و رفیقی پیدا میکنیم. بعد اسم این رفقا گره میخورد به اسم آن مکان. تعریف آلمان میشود ایمان ادیبی، فرانسه میشود میشل و ژیل، تعریف اصفهان میشود منیره کامران، رشت یعنی احمدرضا. ولی گاهی هم اسم اماکن گره میخورد به…Continue reading اینطوری!
گاهی شعر را بهانه میکنم* …
من؟ حالم بد نیست. سرماخوردهام و خوب بالطبع حال پاهایم بد است و حال من بسته به حال پاهایم است. خوب نیستم. یک جور کرختی عجیب و غریبی دارم. کتاب نمیخوانم و فیلم نمیبینم و نمینویسم و حتی سمتِ الوین هم نمی پلکم! الوین؟ لپتابم را میگویم. لذتِ این روزهایم تماشای انعکاس تندِ قرمزی گلبرگهای…Continue reading گاهی شعر را بهانه میکنم* …