مته به خشخاش جناب آقای روح‌الامین

نقاشی جدید شما با عنوان إنّا أعطیناک الکوثر را دیدم از خودم پرسیدم این که ریش بلوند دارد کیست؟ از لباسی که عرفاً به تن کرده گویا حضرت ختمی مرتبت است. عجب.  ایشان هم بلوند چشم آبی بود؟ به‌به. خدا زیادشان کند. بگذریم. این که کنارش نشسته چه؟ حضرت خدیجه است؟ موهایش … نه انگار…Continue reading مته به خشخاش جناب آقای روح‌الامین

إنّا أعطیناک الکوثر

مادرش در دوران جاهلیت طاهره لقب گرفته بود و پدرش امین. از میان عفت و جوانمردی، چشمه‌ای جوشید و نامش شد فاطمه. دختر بی‌مادر، شد مادر پدرش. شد جان‌فدای پدرش، وقتی خسته و زخمی و کثیف بر می‌گشت، دخترک چه مادرانه پیشوازش می‌رفت. سر و صورت و لباسش را پاک می‌کرد. شاید زخم‌ها را می‌بوسید…Continue reading إنّا أعطیناک الکوثر

چو من به خاک خوشم با شکر چه کارست مرا*

زینب ناصری هم مثل من عاشق نقاشی بوده. در مورد من البته عشق نبود، استعدادی بود که فوران می‌کرد. زینب ولی آنقدر عاشق بوده که چند سال مردود می‌شود تا مادرش راضی شود او برود هنرستان. من اما می‌توانستم بروم بدون اینکه خودم خودم را مردود کنم. بالاخره زینب می‌رود هنرستان، مادرش قالیچه ابریشمی‌اش را…Continue reading چو من به خاک خوشم با شکر چه کارست مرا*

شبکه

عصری تسبیح پیام داده بود که الهه فلان نقاشی که روی کارت کشیده بودی را دیده و صبح نشسته این را کشیده. نقاشی الهه پنجره و کل و پروانه داشت و من هر چه فکر کردم همچون نقاشی نداشتم. گفتم از نقاشی من عکس بفرست. خب، تلاشش را کرده به هر حال. حتی کاغذ را…Continue reading شبکه

حلوای تر

‌ رضا پوران‌منش پسرخاله من بود. خانه‌شان درست چسبیده به خانه ما بود و بین بالکن‌های طبقه بالایمان در داشت. دو تا خانه شبیه هم. رضا پوران‌منش عاشق من بود طبعاً و یکبار که رفته بودیم باغ آنها نقاشی مرا کشید، من پیراهن آستین پفی گلداری تنم بود و نشسته بودم بین چمن‌ها و خاله…Continue reading حلوای تر

روضه رضوان

تصویر حرم امام حسین در قرن ۱۹ میلادی (۱۸۸۲م) را نقاش مکتب اورینتالیسم (شرق گرایی) ژان لویی ژروم در سفر به کربلا در جنوب شرق امپراطوری عثمانی کشیده است. پیروان این مکتب با سفر به مشرق به ثبت تصاویری می پرداختند که رویای محافل مغرب زمین بود. نکته جذاب عدم وجود ضریح در مکان آن…Continue reading روضه رضوان