بگشود نافه‌ای، و در آرزو ببست*

هدیه نوشته: «گفتم میدونی، من خواستن، محدودم کرده. صرف فعل خواستن. گاهی خودم رو میبینم که دیگه چیزی نمیخوام. یا فلان چیز رو نمیخوام. یا توی مدل قبلی عادتیم موندم. فراموش کردم حرکت کردن اول از قصد میاد. از میل. که نیت کردن اصل زیربنایی جهانه. اول بخواه، بعد حرکت کن. برای من، توی تمام…Continue reading بگشود نافه‌ای، و در آرزو ببست*

من نشستم بروی می بخری برگردی

با آرزو رستم‌زاد دراز کشیده بودیم زیر درخت. شب بود. یک فضای سبز کوچولو پیدا کرده بودیم اوایل تقاطع پاسداران همت، بعدها از وسطش راه کشیدند البته. چهارشنبه شبها می‌رفتیم آنجا چای می‌خوردیم. زیر درخت دراز کشیده بودیم. آرزو گفت به نظرت توی بهشت درخت لواشک هست؟ زیرش بایستی اراده کنی لواشک آویزان شود، کش…Continue reading من نشستم بروی می بخری برگردی

حتی بویش یادم است

دلم می‌خواهد شیفت بعد از ظهر بودم. عصر پاییز رسیده باشم خانه. مادر غذایم را گرم کرده باشد. لوبیاهای خورش را بریزم روی برنج، آب ترشی را بریزم رویش، بروم بنشینم توی پنجره ( دقیقا اینطور بود) نگاه کنم به درختها و برگها و مزه بهشتی غذا برود زیر دندانم. یعنی در بهشت از ترشی‌هایی…Continue reading حتی بویش یادم است

ای ناله سوخت جانم از نارسایی تو*

  مانتو سفید راه‌راه آستین دگمه‌خورم را تابستان دادم به کسی که لازم داشت. همان‌طور مانده بود توی کمد. از وقتی خریده بودمش شاید دو یا سه بار نپوشیده بودم. آن‌هم وقتی مادر برای بار اول بستری شد. خوب نشد ولی چون حالا مدام می‌بینمش و یاد آن یادداشت می‌افتم که خانه سبلان شمالی که…Continue reading ای ناله سوخت جانم از نارسایی تو*

برف

کاش امروز صبح زود بیدار می‌شدم، رفتنی سر کار برف تند می‌شد، و می‌شد برگردم خانه، بنشینم کنار بخاری، لحافی دور تنم، پاهایم را می‌چسباندم به منطقه امن بخاری و چای می‌نوشیدم …     ای داد …

سوسن جعفری مادر شد*

پنجشنبه‌ای که گذشت، آرتین به دنیا آمد. اولین نوه پسری خواهر دوم. یعنی سیب و تسبیح هم عمه شدند. چند وقت پیش که عروس خواهرم گفت اسم بچه را می‌خواهند بگذارند آرتین، تلفظش برایم سخت بود و غیر معمول. کمی که گذشت فهمیدم چرا غیر معمول بود. آرتین شکل غیر معمولی از مارتین بود. حالا…Continue reading سوسن جعفری مادر شد*

شب هزار و دوم!

یکبار آیدا (+) یک پستی نوشته بود در مورد کیفیت آرزو. اینکه آدم باشیم موقع آرزو کردن. حواسمان باشد. ردیف و همه جوره و کامل! آیدا البته قشنگ‌تر نوشته بود. مالِ خیلی وقت پیش است و دسترسی‌ام نیست که لینک بدهم به‌ش. اما همان روزی که خواندمش با خودم گفتم من کِی همچین آرزویی کرده‌ام؟…Continue reading شب هزار و دوم!