آیدا کارپه یک بار خیلی سال پیش نوشته بود که به سختی بیمار است. خاطرم نیست زمان کرونا بود یا قبل از آن اما عکس کاسه آش تره فرنگی که دوستش برایش فرستاد بود یادم است. غنچه تره فرنگی با رنگ سبز تندش گوشه مایع پر لعاب و سفید بسیار زیبا و اشتهاآور بود. چطور…Continue reading این نوشته نفی مهربانی اطرافیان عزیزم نیست.
برچسب: آشپزی
خم ابرویشان
۱- به علیرضا گفتم کچل شدم؟ گفت کچل نیستی خاله، فقط موهایت را زیاد کوتاه کردی. ۲- آمد روی تخت کنارم نشست. دست کشیدم به صورتش و چانهاش و موهایش را مرتب کردم و تعریف کردم کوچولو که بود اینطوری نازش میکردم. گفت من چی میگفتم؟ بعد خودش از لای خاطره دیگری که قبلاً تعریف…Continue reading خم ابرویشان
پزنده آخه؟
۱.تازه ازدواج کرده بودیم. برای ناهارمان کوکوی دو رنگ پختم با گردو و زرشک. امیر استقبال نکرد، یادم نیست خورد یا نه ولی این شد که دیگر کوکو نپختم. ۲. همه کوکوها را دوست دارم بجز کدو. در عوض عاشق کوکوی هویج هستم که خیلیها اصلاً اسمش را هم نشنیدند و از خوف مزه احتمالاً…Continue reading پزنده آخه؟
دیگران در تب و تاب شب عیدند ولی
در نوشنههای قدیمی، یک جایی، یک روز جمعهای من غذا میپزم برای مادر. سال ۸۸ است. بیمارستان اذیتم میکند. خسته و ناتوانم. برای مادر تالیاتلی میپزم. انگار دارم فیلمی قدیمی تماشا میکنم از بس ریز به ریز نوشتهام. یادم میافتد چطور آشپزی میکردم. چطور چرخکرده را میپختم. چطور تالیاتلی محبوب مادر را پختم. چطور غمگین…Continue reading دیگران در تب و تاب شب عیدند ولی
هنرکده ناچاری
از وقتی آمدم تبریز و مادر زنده بود، چهارشنبهها که تنها بودیم مهدیه میآمد پیش ما. یعنی پنجشنبهای که تنها مانده بودیم به هانیه زنگ زدم گفتم پنجشنبهها میآیی پیش ما بمانی بهت پول بدهم؟ گفت میآیم. بعد مهدیه زنگ زد گفت میشود من هم بیایم؟ گفتم تو هم چهارشنبهها بیا. قرار پول گذاشتم چون…Continue reading هنرکده ناچاری
در فراقش زندگی کردیم و جانی داشتیم*
دو سال است آشپزی نکردم. ظرف نشُستم. لباس اتو نکردم. لباس تا نکردم. جارو نکشیدم. گردگیری نکردم. عروسک ندوختم. الگو نکشیدم. نان صبحانه نپختیم. کیک شکلاتی خیس نپختیم. کافه نرفتیم. مسافرت نرفتیم. روی تخت نخوابیدم. دو سال است صبحها موهایم را پشت سرم دم اسبی نبستم. بوسه خداحافظی نکردم. عصرها منتظر چای و دمنوش و…Continue reading در فراقش زندگی کردیم و جانی داشتیم*
ببین و بپز
یادتان هست بنده خدا سامان گلریز با تبلیغات حین آشپزیاش شده بود سوژه طنز در برنامه خنده بازار؟ حالا آنقدر این بابا دوز سوژهگیاش بالاست که از توان طنازان برنامههای شبکه نسیم خارج است که بهش بپردازند، لذا کلا دعوتش کردند توی شبکه نسیم