سلام و رحمت واسعه پروردگار و اهل آسمان بر کسانی که جنگیدند، مبارزه کردند، از قرنهای دور دور در قلب تاریخ، و نوشتند و امر به معروف و نهی از منکر  کردند تا انقلاب مشروطه تا انقلاب خمینی تا همین لحظه تا همین روز تا جایی در جهان، در کشور و حکومتی شیعه پیامبر خاتم…Continue reading یا وتر الموتور

دست‌هایش را گذاشته بود روی هم، طوری که نشود دید، فهمید که روی پوست ظریف آن دست‌های کشیده، زخمی عمیق چگونه ردّی از نفرت ساخته بود … جای پای من توی زندگی‌ی ناخرسندش، حضور من روبه‌روی چشم‌های غم گرفته‌اش، و لب‌هایی که هنوز برای خوش‌آمد من کش می‌آمدند، صورتی که در تاریک و روشن لامپ‌های…Continue reading از نوعی دیگر -۱۷

 حسیـــــــــــــــــــــن!!! هنوز تنها ایستاده است…تنهایی اش از جنس تنهایی ما نیست،از جنس تنهایی خدا هم نیست…خدا تنها نیست! صدایشان می کند تا شاید…نه!نه برای اینکه تیغهاشان را غلاف کنند که می داند نخواهند کرد که آنها حریص ترند نه!…برای اینکه باز هم بدانند که نمی دانند! ایستاده برابر رقیبانی که عجیب تشنه اند صدا می…Continue reading از نوعی دیگر -۱۱

 حسیــــــــــــــــــــــــــــــــــن!!! حسن اما مرد بزرگی است!…فرزند ارشد است و دست راست پدر،عرب را رسم چنین است و جز این نیست.تاریخی که بدچنانی بیزارم از او می داند که هماره مردان بزرگ را به فریب از پای در می آورند.و حسن اگر آنقدر نماند که یزید بیعتش بخواهد از حسین کمتر نیست! حسن آنقدر نیرومند است…Continue reading از نوعی دیگر -۱۰

 حسیــــــــــــــــــــــــــن!!! تردیدی که همیشه با ماست.این احساس گزنده که حالا چرا حسین؟توی قلبهایمان که از کودکی انباشته ایم از عشق به مردی که آیا بوده یا نه… و اینکه بوده!شاید تمام ما این تجربه را داشته ایم که از خود بپرسیم حالا چرا حسین؟…چرا همیشه گمان می بریم که این حسین کاری کرده است که…Continue reading از نوعی دیگر -۹

«گراندما هنوز نخوابیده بود که بیدارش کنم ،نه اینکه پیر باشه نه!فقط اسمش گراندما بود و همین بود که تمام مسافرهایی که گذرشان به این جاده و این خانه می افتاد و بانوی مرا می دیدند که با لباس ابریشمی سفید و موهای خرمایی اش از پله ها می خزد پایین برمی گشتند به طرف…Continue reading از نوعی دیگر -۸

و خدا را سنگسار می کنند این عابدان سجاده خور!!!…  می سوزاندم شنهای رونده که می دویدم تا شاید برسم به حنجـــــــــــــــــره ای که فریاد می زد و هنوز بر جا بود و هنوز زخمه ها می نواختند سازهای عظیم خدا را بر زمین که آن بالا ایستاده بود، بالای همه من ها که این…Continue reading از نوعی دیگر – ۷