روزی که این عکس را از ما گرفتند، روز بدی بود. صبح با صدای چکه آب روی فرش زیر رادیاتور بیدار شدم. آنقدر آب به جان فرش رفته بود که دیگر صدای چکیدن آب روی آب بود نه کرکهای فرش. امیر تلفنی یادم داد پکیج را خاموش کنم. زمستان بود و یک ماه نشده…Continue reading گیرم که جوان گشت زلیخا، به چه قیمت؟*
برچسب: الهام
سنجاب ماهی زیر بهمن عفونت کبدی گرفت
دیروز توی شهر کتاب مرکزی امیر گفت ببین. آدم کوچولوی خوش اخلاق توی کاپشن سرهمی سفیدش و چشمهای روشنش تا مادربزرگش دست زد به زیر لبش خندید. مادرش دنبال کتاب بود و کوچولو حسابی صبور. چند بار آمدم عکس بگیرم ازش. حتی فکرش اذیتم کرد. دستم تکان نخورد که لای خرت و پرتهای توی کیف…Continue reading سنجاب ماهی زیر بهمن عفونت کبدی گرفت
لایههای پنهان هستی
پنج شنبه گذشته بلند شدیم رفتیم خیابان شانزده آذر پیش بچههای نذر کتاب. دوره چهارم بود. سه چهار ساعتی که آنجا بودیم حقیقتاً ساعات دلپذیری بودند. آنقدر غرق تفکیک کتاب شده بودم که گذر زمان و خستگی و حتی محدودیت را حس نمیکردم. حس کارآمدی داشتم. بین پسرها و دخترهایی که جانانه وقت و انرژیشان…Continue reading لایههای پنهان هستی
تحلیل
دیشب، دیدن تصویر گل سرخی متأثرم کرد. رنگ دلنشین. غنچهای در کنار. من آخرین بار کی گل سرخی را لمس کردهام؟ بو کردهام؟ از نزدیک دیدهام؟ دارد چه اتفاقی در من رخ میدهد؟ من که نقاشم و طبیعت، جانِ من است، کجا رها کرده شدهام؟ کجای مسیر دیگر تصویر و تصور را رها کردهام؟ که…Continue reading تحلیل
در غم ما روزها بیگاه شد*
امیر که داشت پیادهام میکرد، کسی به طرفِ الهام آمد و سر بر شانهاش گذاشت، گفتم «زهراست؟» نبود. دومی هم زهرا نبود. سومی ولی زهرا بود. لاغرتر از همیشه. تو گویی شال و مانتویی معلق در هوا. پاهایی که راهش نمیبردند، میلغزانیدندش. زهرا بود و نبود. آخ که رفتنِ مادر چه میکند با آدمی. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ…Continue reading در غم ما روزها بیگاه شد*
موتیفات خواب و بیدارانه
۱. چشم از خواب باز میکنم، گردیِ آینهی آرام افتاده در شبکههای آیینهای که الهام داده است: خاطره. یک خط خوردگی در حاشیهی سفید یک دیکشنری هم برای من خاطره دارد. نمکدان قرمز پلاستیکی بند انگشتی رویش نوشته شده لیلا پور زنگبار سال ۷۳. یک تکه قرص نعنایی قلبی شکل که دارد سیاه میشود: اسماعیل.…Continue reading موتیفات خواب و بیدارانه
در حواشی اپرای عروسکی رستم و سهراب
۱. دیروز بعد از بوقی سال رفتیم بیرون یک بیرون رفتن واقعی مثل قدیمها. دست الهام و سولماز درد نکند بابت این همراهی. رامک و زهرا بد هستند. نمیدانستید؟ رفتیم اپرای عروسکی رستم و سهراب. ۲. من تعجب چند خانم خوشگل را برانگیختم چون تا آن لحظه ویلچیر ندیده بودند و اگر چیزی دربارهاش شنیده…Continue reading در حواشی اپرای عروسکی رستم و سهراب