لایه‌های پنهان هستی

پنج شنبه گذشته بلند شدیم رفتیم خیابان شانزده آذر پیش بچه‌های نذر کتاب. دوره چهارم بود. سه چهار ساعتی که آنجا بودیم حقیقتاً ساعات دلپذیری بودند. آنقدر غرق تفکیک کتاب شده بودم که گذر زمان و خستگی و حتی محدودیت را حس نمی‌کردم. حس کارآمدی داشتم. بین پسرها و دخترهایی که جانانه وقت و انرژی‌شان…Continue reading لایه‌های پنهان هستی

عنصر حاکم بر او باد و سیاره طالعش اورانوس است.

کامنتیگ غیرفعال است. * هفته‌ی گذشته رامک چیزی نوشته بود (+) که یک نکته‌اش برایم خیلی جالب بود، اینکه داشته خیره به دوستش نگاه می‌کرده و در موردش چیزی به ذهنش می‌رسد که یک آن دوستش برمی گردد سمتِ او. این اتفاق در اولین باری که رامک را دیدم برای من هم افتاد، یعنی زمستانِ…Continue reading عنصر حاکم بر او باد و سیاره طالعش اورانوس است.

مفیستوفلس*

هنوز صبحانه نخورده‌ام. تلویزیون روشن است. فقط برای اینکه صدای نفس‌های مرد چشم دگمه‌ای را پشت سرم نشنوم. مرد چشم دگمه‌ای شنل هم دارد و ممکن است به قسمت‌هایی از دیوار خانه خون مالیده باشد. احتمالاً وقتش که برسد اتاق تاریک خواهد شد و چشمان من هم دگمه ای می‌شوند و بعد باید با ترس…Continue reading مفیستوفلس*

موتیفات مشروطه‌ای

۱. دیروز عصر جمع شدیم کافه تئاتر. همه چیز خوب بود و حسابی خوش گذشت جز اینکه پای سیب‌شان تمام شده بود و حسابی خورد توی ذوقِ شکم بنده! ۲. زهرا مثل همیشه زودتر از همه رسید و آن همه خوشحالی‌اش را من با بیان دغدغه‌هایم از اعتماد به نفس نداشتن و هزار و یک زر دیگر کشیدم پایین!…Continue reading موتیفات مشروطه‌ای