۱.مادر تنها آمد. برای داداشم مأموریتی پیش آمد و نشد بیایند. صبح دیروز با امیر رفتیم استقبال مادر که لاغرتر از همیشه ایستاده بود کنار تسمهی بار و آقای مأمور اجازه نمیداد امیر برود کمکاش. بعد امیر اجازه گرفت و رفت، خسته بودم و به خاطر استرسی که داشتم، روی پا نمیتوانستم بایستم. مادر که…Continue reading تمام خواهرشوهران من!
برچسب: رقصیدن
سی و سومین نُهِ بهمن زندگیی من!
نمیدانم. پارسال، درست روز و شبی چنین، که سرگرم تدارکِ جشن تولدم بودم، حتی در خیالم نمیگنجید که سال دیگرش، چنین روزی، نشسته باشم، بیخیالِ فردا و از خواندنِ تبریکِ تولدم در فیسبوک و اس.ام.اسهای بچهها، غرق شعفی کودکانه شوم. هیچ نقشهای برای فردا ندارم. برنامهای نریختهام. آنوقت حس میکنم شور و شوقِ برادرزادهها و…Continue reading سی و سومین نُهِ بهمن زندگیی من!
نشسته بود سر نهاده به دامن*
لعنتی. پاهایم را میگویم. این همه خواب که میبینم و میبینند، با پاهای خودم. دلم میخواهد، هر قدر هم که بگویی برایت مهم نیست، برای من مهم هست. تماشای پاها این روزها، سرگرمی شده است برایم. تماشای قدمهای تُند، دو تا یکی کردنِ پلهها، دویدنها. رقصیدنها. هر قدر که خودم را گول بزنم که نگاه…Continue reading نشسته بود سر نهاده به دامن*
بوسه به بوسه جدایی را عقب انداختهام*
همهاش سر این است که موسیقی روح خلقت است. جانی که میتپد. اصل هستی است. موسیقی که باشد، من میشود نقاش باشم. قلمو دستم بگیرم و این بوم کوچولو را غرق زندگی کنم. روی انحنای مبهم و نرم گردن دختر برقصم. در کش و قوس دلنشین آبی که تا زانوان برهنهاش گردن میکشد. میتوانم رنگ…Continue reading بوسه به بوسه جدایی را عقب انداختهام*
رخوت ِ خلقت
و بعد دلم برای تو تنگ میشود. برای تمام شامگاهان خنکی که سردم بشود و کفری بشوم مثل همیشه از دست خودم که چرا لباس کافی نپوشیدم تا اینطور نلرزم؟ دلم تنگ بشود برای آن لرزههای خفیف و مداوم زیر پوست و توی عضلات و زیر نرمی دلنشین پیراهنی. رقص عصب و عضله و پوست…Continue reading رخوت ِ خلقت
یک جفت پا برای یک شب میخواهم!
در فضایی که هر چه به تو نزدیکتر میشوم گستردهتر میشود، ایستادهام. روی پاهایی که برای همین امشب از آن ِ من است. دامن حریر مشکی با آستر ساتن ارغوانی. ملیلهها و منجوقها سنگیناش کردهاند. دستهایم را در امتداد شانههایم میکشم. دستهایت را هنوز هم مثل همیشه گذاشتهای توی جیبهایت. سرت را خم کردهای روی…Continue reading یک جفت پا برای یک شب میخواهم!