خاندان زرد هستند، با تمام اعوان و انصار. حتی نور داغ صبح هجدهم تیر. دیشب پرسیدم میدانی امروز چه روزی بود؟ نمیدانست. گفتم صبح زودش پیامک زدی که «سوسن زود بیا دیگه.» بامداد نشست بالای سرم و دستم را گرفت. خواب و بیدار فکم گرم شده بود. گفتم یادت هست صبح امروز با خانواده داداش…Continue reading با تشکر از عکاس که زاویه دیدم را بلده
برچسب: روزهای آشنایی
من در جنگم با بدنم
خرداد، اولش با شیرینی مهر استخدامم، پررنگ شد. بعد ماه اولین علامت شروع اماس بود. بعدها شد ماه اولین روزهای آشنایی من و امیر. تلخیاش گرفته شد اما انگار این ماه نقطه عطفی شده در زیست من. آن عضله گردنم که نوشته بودم قد کشیده، حالا دردناک شده و لاجرم کار با گوشی در این…Continue reading من در جنگم با بدنم
افسرده آن دلیست که از همنفس گرفت
البته تو دل خوشی که نداری، اما من شاد میشوم وقتی یادم میافتد همین روزها بود که گفتی دو هفته دیگر میآیید برای خواستگاری. با تسبیح افتادیم به جان بازار برای پیدا کردن لباس و کفش و حلقه. خستگی نمیفهمیدم. برای حلقه خیلی گشتم. به دلم نمینشستند. آخر سر یک مغازهای چشمم افتاد به حلقهای…Continue reading افسرده آن دلیست که از همنفس گرفت
از یادها
همه مضطرب بودیم. حتی هوا و فضای پیرامون ما. پنجشنبه هفدهم تیر هشتاد و نه.
قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند*
اولینها همیشه حامل بیشترین و بکرترین احساسات هستند، اولین باری که صدایش را میشنوی، اولین سلام. اولین دیدار و اولین نگاه. اولین قدمهایی که کنار هم برمیدارید. خرداد پر از اولینهای ماست، اولینباری که قرار شد صبح بیدارم کنی، اولین حرف زدن، اولین جرقههای دوستداشتن. اولین تلاش برای ابراز احساساتی که زیر پوست میجنبد و…Continue reading قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند*
راهحلها
اولینبار که دیدمت لبهایت خشک بود، گفتم با من. خودم با بوسه لبهایت را تر میکنم. الان مدتهاست نبوسیدیام. حالا حواست هست، لبتر کُن داری همراهت. میبینم انگار نه انگار که نبوسیدیام اما لبهایت خشک نمیشوند.
هزار آینه نذر غبار تو کردم
چه روزهایی. بوی هفت سال پیش پیچیده در خیال کلماتم. بوتههای گل رزهایم به گل نشستهاند و حوض هنوز آبی است. تو حرفهای خوب بلدی و شعر بلدی و دوست داشتن. مادر بیخبر از حادثه. من بیخبر از واقعه. لبریز بودم، داشتم عاشق میشدم. دلتنگم. از دلتنگیهایم برای هر کسی میتوانم بنویسم جز تو. از…Continue reading هزار آینه نذر غبار تو کردم