۲۵نوامبر نوشته: «فیس بوک از معنای خانواده نمیداند، فقط تاریخها برایش مهمند. در این تاریخ دنیا آمدی در این تاریخ درست تمام شد، در این تاریخ حلقه… اینکه در بین تاریخها بین آدمها چه گذشته، او هیچ چیزی نمیداند و خوانندگان این تاریخها هم صرفا اطلاعات پراکندهای دریافت میکنند که اینجور بهشان مینماید که دیگر…Continue reading شبهای هجر را گذراندیم و زندهایم
برچسب: زندگی
از چه
حالا مصلحت چه بود نمیدانم اما زنده ماندم.
با درج در پرونده
دیروز صبح، از آزمایشگاه حیات آمدند برای خونگیری. دختر جوان میان خون گرفتن از فاصله بسیار نزدیک نگاهم میکرد و من سرد شده بودم از ترس مسخره سوزن که گرما را حس کردم. نگاهش کردم لبخندش از دهان پخش شد به چشمهای قشنگش و تابید. به مسئولشان پیام دادم «خانمی که آمد مثل خودتون ماه…Continue reading با درج در پرونده
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
خانه هفتم یک طبقه بالاتر از خانه ششم است. درست است، در همین ساختمان دوستدار طبیعت ماندیم. صبح به امیر گفتم یک روز میآییم، یک روز میرویم درست مثل دنیا. چیزی که به جا میماند خاطرات است. این خانه خوب بود، پر مهمان بود. پر روزی بود. پر از خاطرات خوب. خانه هفتم هر چی…Continue reading گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
ما به رنجوری و مهجوری و دوری ساختیم*
مهدیه گفت عمه دو تا لحاف میکشی سنگین نیست؟ بعد با دستهایش نشان داد که لحاف سنگینش را چطور بغل میکند. هنوز مهر هفته اولش تمام نشده دو تا لحاف پشمی سنتی میکشم. پکیج روشن است، برفی نباریده، بادی تن درختان را نتابیده اما من سردم است. سرما در قلبم است، با هر تپش سرما…Continue reading ما به رنجوری و مهجوری و دوری ساختیم*
پاداش نابرابر
«روز عمرْ کوتاه، و کار بسیار زیاد است. کارگران کاهلند و مزد و پاداش عظیم است، و کارفرما ما را در تنگنا مینهد(که کار را تمام کنند.)» (میشنا آووت، ۲۰:۲) گنجینهای از تلمود/ فصل سوم:انسان/ ص. ۹۰
از برکات نوجوانی
همسایه بغلی یک پسر نوجوان دارد. در این نزدیک یکسال ما نفهمیدیم طرفدار چه تیمی است. چون همه بازیها را میبیند و تمام مدت بازی داد میزند.