آداب

وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (انبیاء:۸۳) روزهای اولی که برایم تشخیص ام‌اس دادند، لقمه‌های بزرگتر از دهانم برمی‌داشتم. از زمزمه یکی درد و یکی درمان پسندد، تا این راه رسیدن من به خداست. اما لقمه‌ها را قلبی بزرگ برمی‌داشتم. به نظرم جز یک یا دو بار در اوایل یا…Continue reading آداب

آن طرفی‌ها دعوا کرده بودند

تعطیلات نیمه خرداد سال ۹۱ هم از پنجشنبه یازدهمش شروع می‌شد. دردم بسیار شدت گرفته بود و دیگر نمی‌توانستم راه بروم. اسپاسم عضله فسقلی در داخل لگن سمت چپ، هم پایم را می‌کشید بالا هم کمرم را خم می‌کرد. به سیاق پنجشنبه‌ها مهیا می‌شدیم برویم خانه پدر امیر. تماس گرفتند گفتند در راه سفری یکهویی…Continue reading آن طرفی‌ها دعوا کرده بودند

پرده برانداختی کار به اتمام رفت*

سیب پرسید حالت خوب نیست؟ گفتم دچار یأس فلسفی شدم. شوخی بود. اما حالم خوب نیست. علتش را نمی‌دانم. مهم هم نیست. دیروز فشار خونم ناگهان بالا رفت، با تپش قلب شدید. آرامش برگشت اما ساعتها طول کشید. قشنگ حس می‌کردم کافی است یکی از رگ‌بچه‌های مغزم بترکد. لب بالایم نزدیک دماغم می‌پرید. چشمهایم درد…Continue reading پرده برانداختی کار به اتمام رفت*

جفتگیری طاووس با اشک چشم؟

به مانند متکبّر دلشاد راه می‌‌رود، و هر زمان دُم و بال خود را می‌‌نگرد از زیبایی‌ پیراهن پر از نقش و نگارش و حمایل مرصعش به قهقهه می‌‌خندد، و هر گاه به پاهای‌ خود چشم می‌‌اندازد آنچنان فریاد می‌‌کشد که معلوم می‌‌شود دادخواهی‌ می‌‌کند، و به دردی‌ واقعی‌ گواهی‌ می‌‌دهد، زیرا پایش مانند پای‌ خروس دورگه باریک…Continue reading جفتگیری طاووس با اشک چشم؟

غرب‌گدا

  اسفند ۸۸، با مادر سفری به سوریه زیبای آن سالها داشتیم. در برنامه تور، سفر یک روزه‌ای هم به لبنان بود. در آن سفر یک‌روزه یک خاطره پر رنگ داشتم هر چند تمام آن سفر سوریه و حتی سفر یک‌روزه به لبنان سراسر درس بود یا تحکیم و تثبیت هر آنچه خوانده بودم. آن…Continue reading غرب‌گدا

بانگ جرس

  مادرم از خیلی سال پیش خودش را برای رفتن آماده کرده بود. خیلی سال یعنی بیش از ده سال قبل. یک روز آمد توی اتاقم و گفت کمک می‌کنی اینها را مرتب کنم؟ بغض داشتم؟ عادت کرده بودم، مادر تا اتفاقی می‌افتاد یا مریضی سخت می‌گرفت آرام پیشم وصیت می‌کرد. کفن را خودم سال…Continue reading بانگ جرس