مرا ببخش که انقدر دوستت دارم

  عکس را آذر دو سال پیش نوه خواهرم از شاهگلی گرفته بود. همان موقع آمدم بنویسم اما ماند. عکس را که دیدم یاد تو افتادم با اینکه ما هرگز آنجا نبودیم. یاد خیلی‌ها می‌توانستم بیفتم، از شادی و هداک گرفته تا حمید. محکم‌تر از همه امیر و قابل فرض‌تر از همه هادی. اما یاد…Continue reading مرا ببخش که انقدر دوستت دارم

تب پاورقی

امیر دیشب گفت داستان پستچی چیستا یثربی. گفتم آره. بله. خانم نویسنده دارد از عشق دوران نوجوانی‌اش می‌نویسد. پاورقی فرم. البته من فقط یک کتاب از یثربی خوانده‌ام، «سلام خانم جنیفر لوپز» که شادی عزیز هدیه داده بود. که خوب سبکش را دوست نداشتم. از پستچی هم خوشم نیامد. اینکه چطور این همه سر و…Continue reading تب پاورقی

سوسا اسم قشنگی بود!

این مطلب را دو روز پیش می‌خواستم بنویسم. منقلب بودم، عصبانی و بغض کرده بودم. بعد از ظهر که خواب‌آلود داشتم «نسیم بیداری» می‌خواندم رسیدم به این* و با خودم گفتم چه خوب است این را بگذارم در وبلاگم. کمی دیگر که پیش رفتم در صفحه ۱۰۶، ستون اول پاراگراف آخر خواندم:«… آخرین نامه‌ای است…Continue reading سوسا اسم قشنگی بود!

از آرشیو: سوسا اسم قشنگی است.

 ــ بعد از آن همه ماه، آن همه سال. هنوز هم همان دخترک اخمو بودی. همان دخترکی که وقتی بار اول دید/ه بود/م زده بودم زیر خنده. از تو متنفر بودم. بعد از «او» بیشتر. خیلی طول کشید. حالا دیگر پیدایت کرده بودم و وقت‌ش رسیده بود. خسته بودی. رفتیم تا هم جایی نشسته باشیم…Continue reading از آرشیو: سوسا اسم قشنگی است.

نور باشی یا هوا …

اولین‌بار که «دیدم»ت، وقتی بود که یکی از اساتید پرسید معنای اسمت چی هست؟ و تو گفتی «یاقوت کبود» حالا یک چیزی شبیه این. کبودش که بود. نبود؟ مهم نبود چه شکلی هستی. متفاوت بودی. فقط به همین شکلی که متفاوت بودی، چشمگیر هم بودی. لااقل از بچه‌های دیگر یک سر و گردن بالاتر بودی.…Continue reading نور باشی یا هوا …