دیروز در جشن تکلیف دختر خانمی، خانمها نشسته بودند به صحبت، یکی گفت بچههای الآن ظهرها نمیخوابند و فلان. خطاب به مادربزرگ محترمی گفتم حاج خانم ماها مگر میخوابیدیم ظهرها؟ عموماً مشکل پدر و مادرها این است که کودکی خودشان را فراموش میکنند. آتش سوزاندنها و حرفنشنویها و تنبلیها. بعد قضیه را میچسبانند به تفاوت…Continue reading روحانی کدام خزانه را پر تحویل داده؟
برچسب: طاهره
مرگی که حق است
دیشب خواهرم گفت مادر طاهره فوت کرده. گفتم منتظرم بماند تا بهش ملحق بشوم. دیر یا زودش با خداست اما تا من برسم با مادرم روبرو میشود آنجا که دیگر پردهای نیست. خدا به فریادمان برسد.
نفاسات فی العقد
بسیار احساس شکست خوردگی دارم. احساس زنی که در جهان وامانده است بی هیچ یاوری مادی و معنوی. با بدنی که عملاً هیچ حرکتی ندارد طعنهها و آزارها را تحمل میکند و در نداری کامل لبه پرتگاه نیستی ایستاده است. دارم آخرین رمق ایمانم و اعتقاد قلبی و یقین عقلیام را نیز میبازم. آن هم…Continue reading نفاسات فی العقد
نامههای یوسفآباد
چند روز مانده به عید رفتم اتاق خالی. البته اتاق چندان خالی نیست، اما چون چیزی پهن نکردیم کف اتاق میگوییم خالی. مثل انباری شده بود و دیدن کارتنهای موز جلوی کمد دیواری اذیتم میکرد. از مهدیه خواستم چیزی بیاورد که رویش بنشینم و کارتنهای توی کمد را بگذارد جلویم تا مرتب کنم و…Continue reading نامههای یوسفآباد
همیشه پای یک مرد در میان است
من هنوز همان دخترک دوازده سیزده سالهام که همراه طاهره و فیروزه میرفتیم بعد از مدرسه برای خانواده طاهره سنگک بگیریم. همانی هستم که زدم توی ذوق طاهره که بابا پسرک اصلاً با تو کاری ندارد که! دلش پیش فیروزه است. و طاهره دقیقاً همان/هایی است که در یک فرصت مغتنم، به فیروزه میگوید…Continue reading همیشه پای یک مرد در میان است
کمند انداخت بر پاهای من از زلف خویش!
کمی بالاتر از خانهی خیاط مادرم، خانهی بزرگی بود که اتاقی را در ضلع جنوبی خانه، توی حیاط ساخته بودند برای دختر خانواده که آرایشگر بود و اسمش تا همین چند وقت پیش یادم بود که یا بتول بود یا یک چیزی خیلی شبیه به این. ظاهراً سن و سالش زیاد بود و ازدواج نکرده…Continue reading کمند انداخت بر پاهای من از زلف خویش!
خانه دوست کجاست؟
قضیه مالِ … اوووووووووووووه سال پیش هست. آن سالی که ریحانه خودسوزی کرد (+)، اغلب با مادر میرفتیم منزل خاله میماندیم که داغدار بود. بعد من همراه پسرخالهها و دخترخالهها میرفتم بازی. بعد همان حوالی بود که دختر با فاصله میآمد و میایستاد و تماشامان میکرد و بعد آمد نزدیکتر. هر چند حافظهام ابداً به…Continue reading خانه دوست کجاست؟