یکبار دوره دانشجویی در اتاق عمل حادثه عجیبی رخ داد. دختر نوزده سالهای که یک تکه پاککن در دماغش گیر کرده بود بدون اطلاع پدر و مادرش توسط نامزدش بستری شده بود تا طی عمل ۱۵ دقیقهای از شر آن سهلانگاری کودکیاش خلاص شود. اما قصور بیهوشی باعث شد دختر جوان دیگر بیدار نشود. حادثه…Continue reading و الله علیم بذات الصدور
برچسب: فریبا
معجزهای در کار نیست. بازی خوردم.
عباسآقا وقتی سوار ماشین میشدیم گفت کسی که برای خوب شدنت قربانی نذر کرده بهت خبر میدهد چه ذکری بگویی. با خانم میزبان آنقدر ایستاد و دست تکان داد تا از کوچه خارج شدیم. فریبا گفت با هیچکس ندیدم اینطوری کند، ول کن نیست. چند وقت بعد خانم هادی-همکارم- آمد که خواب دیده من مدام…Continue reading معجزهای در کار نیست. بازی خوردم.
هوا هم رطوبت خنک بعد باران داشت
داشتم خواب میدیدم که با صدای زنگ تلفن بیدار شدم. سیب بود. حال قلب طلایی را پرسید. صدای لوس علیرضا در پس زمینه گریه کرد. خداحافظی کردم بروند کلاس نقاشی، اولین روزش است. چشمهایم هنوز خواب بودند. در خواب چیزی نوشته بودم و پست کرده بودم، جهد کردم ادامه بنویسم برایش، ادامهاش درباره اولین فروشگاه…Continue reading هوا هم رطوبت خنک بعد باران داشت
تردید و تشکیک
کسانی که دربارۀ خداوند پس از آنکه دعوتش پذیرفته شد، گفتوگوی نادرست و بیدلیل میکنند، چون و چرایشان نزد پروردگارشان باطل و زایلشدنی است، بر آنان خشمی سخت، و عذابی شدید است. سوره مبارکه شوری:۱۶ ناهید بعد از ۸۸، دیگر عوض شده بود و منتقد باورهایی شده بود که مرا به خاطرشان دوران دبیرستان…Continue reading تردید و تشکیک
دست بینمک جمهوری اسلامی ایران
رامون صیاد سنگر تکنسین بیهوشی بیمارستان امام خمینی ارومیه بود. خوب به خاطر دارم که چقدر عزیز کرده بود و رؤسای دو بخش جراحی عمومی و کلیه چطور سر داشتنش رقابت میکردند. وقتی فهمیدم مسیحی است گفتم من انجیل برنابا را خواندهام گفت تحریف شده است. بعد تعریف کرد که پسوند اسمش اشاره به روستای…Continue reading دست بینمک جمهوری اسلامی ایران
بلد بودن میخواهد آرزو
وقتی کتابخانه و انبوه فیلمهای سعید، شوهر فریبا را دیدم دلم همچین شوهری خواست. برگشتنی به فریبا پیام دادم لطفاً از شوهرت کپی بگیر برایم. کپی برابر اصل ش را خدا گرفت لقمه کرد برایم. حالا اما کیف ندارد واقعاً.
روز قیامت هر کسی در دست گیرد نامهای
پریروز به چند تایی از دوستانم از واتساپ زنگ زدم، تصویری البته. به آیدا هم. مادر جانش برداشت و گفت شما کی هستید؟ گفتم سوسنم، دوست آیدا. نشناخت. خب حق داشته. اگر دوستم بود درباره من با خانواده صحبت میکرد و آنها مرا میشناختند همانقدر که من درباره آیدا حتی با همکارم صحبت میکردم…Continue reading روز قیامت هر کسی در دست گیرد نامهای