یکم: در آیه ۴ سوره مبارکه ممتحنه میفرماید: «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ…» فکر میکردم أسوه حسنه فقط درباره حضرت محمد صلوات الله علیه و آله در قرآن آمده است. البته متاسفانه فرصت نکردم در قرآن جستجو کنم ببینم آیا چنین ترکیبی در جای دیگری نیز تکرار شده یا نه، ولی…Continue reading موتیفات مشعوفات
برچسب: مادر
سینه میگوید که من تنگ آمدم، فریاد کن
این عکس زیبا از مسجدالنبی را امشب از توییتر برداشتم. البته ما از دری دورترامیرفتیم که این تصویر اگر ملاک باشد از سمت چپ بود مسافت طولانی میآمدیم چ، آنقدر تا یواش یواش گنبد سبز آشکار شود و مثل بچگیهایم باهات دکلمه میکردم. همین جون میرفتیم تا آن روبرو قبرستان بقیع بود یعنی سمت راست…Continue reading سینه میگوید که من تنگ آمدم، فریاد کن
گیسوی چنگ ببرید به مرگ می ناب*
پنجم بهمن ۹۶ از خواب که بیدار شدم نمیدانستم زمان، زمان فراق است. داداش احمد و همسرش دنبال دکتر بهتر بودند و دوستم در جواب پیامکم گفت سطح هوشیاری خیلی پایین است. مثل سری قبل نیست. مثل سری قبل نبود. رفتی و من ماندم و روزگار طولانی فراقت. دلخوش به خوابهای کوتاه و شلوغ. سلام…Continue reading گیسوی چنگ ببرید به مرگ می ناب*
بی باریکه بی کرانه
میپرسم دلبر خانم بیداری؟ نیمه شب است. دلبر خانم بیدار نیست یا من ترجیح میدهم نباشد. امیر شب گفت فلاسک بزرگه را درست کرده، واشرش افتاده بود. یاد روزهای تنهایی افتادم. یاد نسکافههای سرد. خرمای زاهدی. نبات زعفرانی. یاد روزهای تنهایی. یاد تلاشم برای استقلال. زخمها و گریههای طولانی. یاد عکس پرینتی مادر جلوی بوته…Continue reading بی باریکه بی کرانه
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست*
این قسمت تعبیر خواب سریال یوسف پیامبر خیلی عجیب است. معمولاً در تعبیر خواب انگور آمده که غم و اندوه است و گریه. یعنی اگر این خوابها را امروز بخواهی با این تعابیر، تفسیر کنی، آنکه سبدی از نان بر سر داشت سرنوشت بهتری میداشت تا آنکه خوشه انگور در جام فشرده. چند روز پیش…Continue reading تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست*
ولی کاش بشه خواب ببینم
اینروزها که سریال کوچه اقاقیا پخش میشود، با جستجوی «دوست ندارم دیگه خواب ببینم، توی خواب تو رو بیتاب ببینم» میرسند به یکی از نوشتههایم درباره مادرم. یکی نوشته بود ناهار میرود خانه حاجخانوم. یاد مادرم غلغله کرد. یاد باری افتادم که آمدیم تبریز، تابه کوکو سبزی را آورد نشانم داد گفت یادش رفته سر…Continue reading ولی کاش بشه خواب ببینم
کاشی ۲۱ بنبست خیام
از نوشتههای دو روز گذشته وبلاگهایی که در فیدلی دنبال میکنم نمیشود دل کَند. آنقدر شیرین و پر استعاره هستند یا انگار از زبان تو نوشته شده باشند. مثلاً خاله آذر دو تا پست نوشته یکی از یکی دلبر. پست پاییز دریای بندر انزلی را اینطور شروع کرده: «بیستودو یا بیستوسه ساله بودم، همراه پدر…Continue reading کاشی ۲۱ بنبست خیام