روزی که فائزه هاشمی رفسنجانی دستگیر شد، کسی این را زیر خبر نوشته بود. بین عکسهای گالری مانده بود. جهت ثبت میگذارم اینجا.
برچسب: مهران مدیری
ببینم بروم
این عکس را «شب مهتاب» ماه گذشته گرفتم. نصف شب از درد اسپاسم بیدار شدم و فیگور کزازی گرفتم و چشمم افتاد به ماه گرد درخشان. کورمال گوشی را یافتم و عکس را گرفتم که بنویسم اینجا که بیخبر بودم در شبهای ماهْ کاملی هستیم و عجیب که ترانه شب مهتابه افتاده بود سر…Continue reading ببینم بروم
رنج ِ مادری
حالِ مساعدی ندارم. با این حال هنوز به هر جان کندنی که هست، سعی میکنم راه بروم و ننشینم. با اینکه انگشتانِ دستهام گرفتهاند و تایپ کردن را برایم مشکل کرده است، ولی دوست دارم بنویسم. دوست دارم دربارهی تمام آنچه در ذهنم است بنویسم. از اینکه «بیداری اسلامی» دارد به سرانجامی که حدس میزدم…Continue reading رنج ِ مادری
قهوهی تلخ اشرافی
آقای مدیری! (+) شاید خاطرتان نمانده باشد. ما که خاطرمان هست که دختر محصل بودیم و بعد در مغازهی روبروی مدرسهامان، هی فرت و فرت عکسهای شما و عطاران و سعید آقاخانی و شفیعجم و نصرالله رادش، چاپ میشد، آن هم زیر زمینی و نه به شکل پوستر و بعد دخترها، هر کدام یکی را…Continue reading قهوهی تلخ اشرافی