پشت دروازه دانشکده دندانپزشکی منتظر اسنپ بودیم و من داشتم برای الهه تعریف میکردم که ۲۳ سال پیش آمدم بیمارستان امام خمینی که همین بغل است و آنقدر افسرده بودم که وقتی متصدی ام آر آی از من پرسید اسم دکترت چیست چند بار تکرار کردم «آ» و یادم نیامد که اسم دکترم چیست. تا…Continue reading خیابان دلتنگی کدوم وره؟
برچسب: ناهید
بچههای مدرسه والت نمیدانم چندم
سال پنجم ابتدایی مدرسه شهید زمردی بودم. یکی از همکلاسیهایم آل آصف بود و دیگری آل ارشاد. اولی زرنگ بود دومی سرتق. عین دخترهای الآن بود، کی؟ سال ۶۷-۶۸. یکروز توی حیاط چند تایی کتاب داستان پهن کرد روی زمین، برای فروش. گفت مال خودش هستند. من داستان جوجه اردک زشت دو زبانه را برداشتم.…Continue reading بچههای مدرسه والت نمیدانم چندم
ای روزگار لعنتی وایسا میخوام نیگات کنم
دوستیهای اشتباهی زیادی تجربه کردم و هزینه مالی عاطفی و زمانی بسیاری دادم تا فهمیدم دگمه را اشتباهی بستم. اتفاقاً اسم عمیقترین و طولانیترینش هم ناهید بود. ای روزگار… ولی پناه بر خدا از دوستان اشتباهی که آخرش روز قیامت باشد که بگویی: ای وای، کاش من فلانی را [که سبب بدبختی من شد] به…Continue reading ای روزگار لعنتی وایسا میخوام نیگات کنم
تردید و تشکیک
کسانی که دربارۀ خداوند پس از آنکه دعوتش پذیرفته شد، گفتوگوی نادرست و بیدلیل میکنند، چون و چرایشان نزد پروردگارشان باطل و زایلشدنی است، بر آنان خشمی سخت، و عذابی شدید است. سوره مبارکه شوری:۱۶ ناهید بعد از ۸۸، دیگر عوض شده بود و منتقد باورهایی شده بود که مرا به خاطرشان دوران دبیرستان…Continue reading تردید و تشکیک
انفعال کمیته انضباطی
کاریکاتورم در سال ۷۶ یا ۷۷ برای بولتن دانشگاه علومپزشکی ارومیه است. بعد از روی کار آمدن دولت ۲۰ میلیونی خاتمی ناهید، صمیمیترین دوستم تا هفت هشت سال قبل، همان دوران موقع حرف زدن از خاتمی میگفت پشت سرش نماز خوانده است و از تمیز بودن جورابها و خصوصاً پس گردن تمیز خاتمی بسیار…Continue reading انفعال کمیته انضباطی
بچههای مدرسه والت nام
چند وقت پیش، منیره، یکی از همکلاسیهای دبیرستانی گفت که ویدا را در اینستاگرام پیدا کرده است. خیلی گشته بود. گفت ویدا الآن آلمان است. ویدا کلاس دوم دبیرستان همکلاسی ما بود، یعنی من فقط همان سال خاطرم مانده که ردیف جلوی من مینشست. پدرش معلم بود و یک خواهر و برادر کوچکتر از خودش…Continue reading بچههای مدرسه والت nام
یاد او در دلم از دیده تر آگه نیست
خواب ناهید را میدیدم. یعنی ناهید در صحنهای از خواب بلند پر ماجرایی بود که یادم نیست. ناهید چادر به سر به استقبالم آمد. بعد هم را بغل نکردیم چون کرونا بود. راه افتاد و من دنبالش. یک جوی آب پر آشوبی بود که ناهید قشنگ پا گذاشت روی قسمت خاکی بالا آمدهاش و رد…Continue reading یاد او در دلم از دیده تر آگه نیست