از ناشناسی تماس‌ها

سر اتفاقی تعداد زیادی از شماره‌های تلفن دوستان را از دست دادم. به تدریج با هر خبری شماره‌ها را از کسی می‌گیرم و تماسی دوباره برقرار می‌شود. دیروز عصر هم بعد از تماس یکی از همکاران قدیمی زنجیره برقرار و خبر خوب و خبر بد دست به دست شد بعد از ماهها. شماره ناشناسی تماس…Continue reading از ناشناسی تماس‌ها

آی نسیم سحری صبر نکن برو

هیولا گاهی دهانم را پنجول پنجول می‌کشد. آب دهانم راه می‌افتد و گاهی حواسم نباشد قشنگ خفه‌ام می‌کند و بعد حتماً و بدون استثناء می‌رود توی معده‌ام آتش‌بازی راه می‌اندازد. شبها بیشتر. مدتی هم هست یاد گذشته‌ها افتاده و کف پاهایم را لیس می‌زند و آتش به جانم می‌اندازد. دست چپم در شرف خشک شدن…Continue reading آی نسیم سحری صبر نکن برو

کسی که بی محابا دل ببندد کم مقصر نیست*

(روی عکس بزنید اصل کاری است) چرا هنوز می‌ترسم بنویسم؟ از کی ملاحظه‌گر شدم؟ بهانه‌جو؟ تنبل؟ از نوشتن می‌ترسم چون کسانی اینجا را می‌خوانند که منتظرند شاد شوند؟خب بشوند. دارم می‌شوم مثل نسیم. گیر کرده‌ام و سوال سوال که لحظاتم را به بند کشیدند. مثل نسیم مدام نهاد و گزاره عوض می‌کنم، اما و اگر…Continue reading کسی که بی محابا دل ببندد کم مقصر نیست*

از دوست

امروز با اینکه حالم چندان مساعد بیرون رفتن نبود، رفتیم دیدنِ نسیم عزیزم که آرام فرصت را فراهم آورده بود. در کافه‌ی دنج و قهوه‌ای رنگِ اُپرا، ساعاتِ دلپذیری داشتیم از این جهت که می‌دیدم چقدر وضعیتِ جسمی و ظاهری نسیم با آخرین باری که دیده بودمش فرق کرده است و از صورتِ قشنگش، نشاط…Continue reading از دوست

به مناسبت روز جهانی ام.اس

حالا که فکرش را می‌کنم، می‌بینم چقدر بزرگ شده‌ام. چقدر متفاوت شده‌ام با چند سال پیش. با روزهایی که سختم بود به دوستانم بگویم ام.اس دارم. روزهایی که از ترس نگاه‌های پرسشگر و سوالات احتمالی، ساعات خروجم از خانه را تغییر می‌دادم تا کسی از من نپرسد چرا آنقدر آهسته راه می‌روم و یا وقتی…Continue reading به مناسبت روز جهانی ام.اس

حضوری که گزنده است و تلخ و خشن و مسلط

خدا دید، و شنید و حس کرد که من شایسته‌ام به درد و درد شایستگی‌ام است در بودن و ماندن، و هملت را حیران رها کردیم میان بودن و نبودن، هیاهوی بسیار برای هیچ! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ امروز، شاید می‌خواستم از «مهر» بنویسم. شاید هم از «علی» … شاید هم داستانی را که توی ذهن‌م سیال است…Continue reading حضوری که گزنده است و تلخ و خشن و مسلط