خب کمکم نوشتن سخت شده و نوبت سر و صدا کردن و صوت گذاشتن رسیده. یک کانال درست نمودیم در ایتا، دوست داشتید عضو بشوید، دوست نداشتید بیخیال شوید. اما فعلأ جای نشستن زیاد است تنها نیایید. به قول براندازها هر کدام دست ۵ نفر را بگیرید بیاورید. قول نمیدهم زیاد بهتان خوش بگذرد. فردا…Continue reading اما، شنیدن کی بود مانند دیدن
برچسب: نوشتن
از مظلومیت انسان کامل
برخی مطالب را گمان میکردم اینجا نوشتهام – که نوشتهام – اما پیدا نمیکنم. یکی از آنها درباره یکی از برنامههای آقای عاملی در سمت خدا بود که درباره کرامتهای خاص خداوند نسبت به انسان(حضرت آدم علیهالسلام) بود. در آن برنامه نجم الدین از حضرت علی مایه گذاشت و آقای عاملی سریع گفت حضرت محمد…Continue reading از مظلومیت انسان کامل
چو شخصی کو دو زن دارد یکی را دل شکن دارد*
دومین دوز ریتوکسیمب را باز هم در خانه، همین نیم ساعت پیش گرفتم. خیلی کم نوشتهام چند روز گذشته البته یک زنگ خطر هم به صدا در آمده که نوشتن چند ویرشت در ویراستی، بدون تکرارشان اینجا یعنی مثل اینستاگرام جایی پیدا شده که از وبلاگ دورم میکند. فلذا، ببینم چگونه پیش خواهد رفت. …Continue reading چو شخصی کو دو زن دارد یکی را دل شکن دارد*
کاشی ۲۱ بنبست خیام
از نوشتههای دو روز گذشته وبلاگهایی که در فیدلی دنبال میکنم نمیشود دل کَند. آنقدر شیرین و پر استعاره هستند یا انگار از زبان تو نوشته شده باشند. مثلاً خاله آذر دو تا پست نوشته یکی از یکی دلبر. پست پاییز دریای بندر انزلی را اینطور شروع کرده: «بیستودو یا بیستوسه ساله بودم، همراه پدر…Continue reading کاشی ۲۱ بنبست خیام
آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند
و اما «استقامت رعیت و اصلاح حاکمان»(خطبه ۲۰۷)، برای شرح این جمله خیلی فکر کردم برعکس مطالب قبلی که عموماً تراوشات است و حین نوشتن الهام میشود. دیروز ولی در نوشتن برای این جمله حس کردم باید صبر کنم. دو سه هفته قبل، همراه چند فیلم زیبا، انیمیشن قلعه حیوانات را هم دیدم. اولین و…Continue reading آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند
هوا هم رطوبت خنک بعد باران داشت
داشتم خواب میدیدم که با صدای زنگ تلفن بیدار شدم. سیب بود. حال قلب طلایی را پرسید. صدای لوس علیرضا در پس زمینه گریه کرد. خداحافظی کردم بروند کلاس نقاشی، اولین روزش است. چشمهایم هنوز خواب بودند. در خواب چیزی نوشته بودم و پست کرده بودم، جهد کردم ادامه بنویسم برایش، ادامهاش درباره اولین فروشگاه…Continue reading هوا هم رطوبت خنک بعد باران داشت
از میلهای نشکفته
مهدیه در مدرسه نزدیک خانهشان کارورزی میرود و دو دانشآموز پایه اول بامزه دارد. گاهی کارها و ویژگیهایشان را برایم تعریف میکند و هر بار میگویم یک جایی اینها را بنویس. توی دفتری وبلاگی کانالی. میگوید تو بنویس. من تعریف میکنم تو بنویس. خیلی عجیب است که میل نوشتن در هیچکدام از برادرزادهها و خواهرزادههایم…Continue reading از میلهای نشکفته