میوه درختان ابدی

۱- دیشب داشتیم می‌رفتیم خانه هانیه دم در توقفی که داشتیم نگاهم دنبال پنجره‌ها کشیده شد به سرشاخه‌ها بالای پشت بام. امیر گفت درختچه‌اند دورتادور. یعنی طبقه آخر که ظاهرآ دو واحد است حیاط دارند و درختچه کاشتند. آخ خدا یاد کارتون کلروفیل افتادم. و به این فکر کردم که اگر خودم نمی‌دیدم هیچ پیش…Continue reading میوه درختان ابدی

بنشینی ناخن بکشی به زخم کهنه انگار

صبح هانیه آمد پیش من تا امیر و شوهرش بروند دنبال وام ودیعه مسکن. ضمانت مرا قبول کردند و امیر که از من وکالت دارد، جای من رفت. گرفتند؟ نه. رئیس بانک گفته می‌تواند جای من امضا کند ولی کارمند گفته رئیس عجله داشت برود دقت لازم را مبذول نکرده فلذا خودش بیاید. فقط همین؟…Continue reading بنشینی ناخن بکشی به زخم کهنه انگار

وارد فازش شدم انگار

برای تسبیح دنبال الگویی بودم‌ داخل هارد. سه ساعت تمام غرق شدم بین پوشه‌ها و عکسها و الگوها. میلیونها عکس و فیلم. غرق شدید تا حالا؟ از میان آن همه سه چهارتا عکس بردم روی دسکتاپ با یک فیلم. توی فیلم من هستم و هانیه و زری اسفندیاری. عید ۸۵ است. تهران. من فرز و…Continue reading وارد فازش شدم انگار

از قاتلین

اردیبهشت ۹۷ بود. خودم تنهایی لباس پوشیدم و با کمک هانیه و مریم، برادرزاده‌هایم رفتیم شاهگلی (+). زیر باران ناهار خوردیم. با ایمو با امیر تماس گرفتم که ببیند تا کجاها مستقل شدم ازش. رفتیم دکه عکاسی. لباس سنتی پوشیدیم و عکس گرفتیم. پنج سال گذشته. هانیه ازدواج کرده. مریم را سالهاست ندیدم. سالهاست شاهگلی…Continue reading از قاتلین

آب سر بالا می‌رود مسئولین محترم

سال ۹۷ که دخترها پیشم بودند هانیه با هیجان و خنده تعریف کرد که چطور باعث شدند امام جمعه تبریز جناب آقای آل‌هاشم مراسم تجلیل و تکریمی را ترک کند. آقای آل هاشم با دیدن لباس نامناسب دخترهایی که سینی لوح و جایزه در دست روی سن وارد می‌شوند با ناراحتی و دلخوری از وضع…Continue reading آب سر بالا می‌رود مسئولین محترم