دزدان استقلال

«… برای اینکه یک مردمی را به زانو در بیاورند، اول استقلالش را می‌دزدند؛ و برای اینکه استقلال یک مردمی را بتوانند بدزدند، آن مردم را به خود محتاج می‌کنند. با این احتیاج وامانده است که آدم خودش را از دست می‌دهد، خوار و زبون می‌شود و به غیر خودی وابسته می‌شود؛ و نوکر می‌شود، و می‌شود مثل کفش‌…Continue reading دزدان استقلال

آی آدم‌ها …

« ــ من هنوز هم عقیده دارم که «آزادی از دهان توپ بیرون می‌آید!». اما حالا که با دست های خالی در پستوی دکان تو نشسته‌ام و منتظرم که هر لحظه آن دو تا پاسبان در دکان را باز کنند، دارم باور می‌کنم که برای کاری کردن همچه عقیده‌ای یکی دو سال دیر شده. بعد…Continue reading آی آدم‌ها …

از اقلیم هنر!

۱.«نمی‌دانم در هند بودم یا در کجا که دچار زهر افعی شدم. وقتی برخاستم سواران را دیدم که از باشتین بسوی مراغه می‌تازند. من سر خود را آنجا بود که بر دار کردم. بعد از آن بود که گردنم را تیمور شکست و تیره پشتم را گذاشت تا به نعل موزه نادر شکسته بشود. نمی‌دانم، نمی‌دانم شاه اسماعیل بود…Continue reading از اقلیم هنر!

آه خوشبختی، تو چقدر دوری!*

این کلیدری که امیر دارد چاپ سال ۶۳ است. هر مجلدی شامل ۲ جلد است. یعنی جمعاً پنج مجلد است و چون قدیمی هستند، برخی‌شان جلدشان هم از هم پاشیده است حتی! موقع خواندن کتاب خیلی سعی می‌کنم مراقب باشم بدتر نشوند. عادت دارم به این‌کار چون کتاب‌های کتابخانه‌ی داداش بزرگه حتی وخیم‌ترند! البته تاریخ…Continue reading آه خوشبختی، تو چقدر دوری!*

از ما مردم!

«… برای اینکه یک مردمی را به زانو در بیاورند، اول استقلالش را می‌دزدند؛ و برای اینکه استقلال یک مردمی را بتوانند بدزدند، آن مردم را به خود محتاج می‌کنند. با این احتیاج وامانده است که آدم خودش را از دست می‌دهد، خوار و زبون می‌شود و به غیر خودی وابسته می‌شود؛ و نوکر می‌شود، و می‌شود مثل کفش‌…Continue reading از ما مردم!

غلط‌گیر یا عیب‌یاب!

چند وقتِ پیش آیدا (+) نوشته بود که بطور اتوماتیک چشمانش موقع خواندن هر متنی، بای‌دیفالت شروع به غلط‌گیری می‌کنند. من البته اینطوری نیستم. این را وقتی متوجه شدم که آن اس.ام.اس کذایی رسید دستم. ولی در مورد اینکه من هم به طور اتوماتیک موقع خواندنِ هر گونه رمان و داستانی ـ هر چقدر عزیز و جذاب…Continue reading غلط‌گیر یا عیب‌یاب!

از خِشت‌بینی ‌ها

«… همیشه جان فدا بوده‌ایم ما. شمشیر حمله همیشه اول سینه‌ی ما را می‌شکافته. اما بار که بار می‌شده هر کس می‌رفته می‌نشسته بالای تخت خودش و ما می‌مانده‌ایم با این چهار تا بز و بیابان‌های بی‌بار،… بگیری که همیشه بار شکم این مملکت بوده‌ایم. آذوقه! خورده شده‌ایم. همان چُفُلکی که زمستان‌ها جلوی بز می‌ریزند تا از تنگسالی…Continue reading از خِشت‌بینی ‌ها