اردیبهشت اما تمام شده که.

اردیبهشت لعنتی سال هشتاد و هشت بود. روزهای خنک بارانی بهاری دلربا. کورتون گرفته بودم و از نشستن توی خانه خسته شده بودم. به سیب و تسبیح گفتم بیایید برویم شاهگلی. حاضر شدیم و مادر را هم برداشتم زنگ زدم آژانس تاکسی گرفتم رفتیم. باران تند بود. توی ماشین گفتم خدایا بعد این مدت آمدم…Continue reading اردیبهشت اما تمام شده که.

در چهارمین روز بعد از نابودی جهان!

سلام! شکر خدا پالس گرفتن‌م در منزل به جز فلبیتِ رگ محترم عارضه‌ی خاصی به همراه نداشت که البته همین فلبیت باعث شد چند روزی نه بتوانم ببافم و نه بتوانم سری به نت بزنم. چون آقای تزریقات‌چی که برخلافِ آن قبلی که فرموده‌ای فرمایش فرموده بودند به یاد ماندنی (+) بسیار چشم پاک و…Continue reading در چهارمین روز بعد از نابودی جهان!

و خدایی که تو را دوست می‌دارد …

نوشته بودم که در هلال‌احمر حسابی از خجالت این‌جانب درآمدند و لذا تصمیم گرفتم پروسه‌ی انفوزیون کورتون را خودم در منزل انجام بدهم. ظریفه زحمت کشیده بود و پنج تا هپارین‌لاک از بیمارستان گرفته بود و بعدش هم که مشکلی نمی‌ماند. همه چیز داشت به خوبی پیش می‌رفت، سر ساعت، سرم را خودم آماده می‌کردم…Continue reading و خدایی که تو را دوست می‌دارد …

موتیفاتی از جنس مرداد

۱. نمی‌دانم شما چقدر به چشم‌زخم اعتقاد دارید. من شدیداً مستعد خوردن چشم زخم می‌باشم. یعنی همین الان، لپ‌تابم افتاد و گوشه‌ پایین سمت راست صفحه‌اش ترک خورد و بدشکل شد و من مانده‌ام که اصلاً با یک چنین مشکلی چه باید کرد و یعنی بیاندازمش دور؟[هم اکنون نیازمند یاری‌ی سبزتان هستم.] اینکه می‌گویم مستعد هستم،…Continue reading موتیفاتی از جنس مرداد

تو جان دردمندم را همه قوتی

می‌دانی عزیزم؟ هیچ چیزی برای من ارزشمندتر از حضور تو نیست. اما، دیروز وقتی در جواب سوال دکتر عبوس و از دماغ ِ فیل افتاده‌ نازنینم که به جعبه‌ شیرینی نگاه می‌کرد که به چه مناسبتی است؟ گفتم ازدواج کرده‌ام، چشم‌هایش از شوق درست شبیه چشم‌های تو شد و لبخندش به جانم نشست و تماشای…Continue reading تو جان دردمندم را همه قوتی