آزُرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی کی بود؟کجا رفت؟چرا بود؟و چرا نیست؟ شهریار *از گلدوزیهایم، سال ۹۵
برچسب: گلدوزی
مادر است زمین
میآیم بافتنیام را تمام کنم نمیتوانم. از گلدوزی نیمه کاره، کیف نمدی نیمه تمام چیزی نمیگویم. دو ماه شاید بیشتر است که میخواهم کسی با مرواریدها از روی فیلم آموزشی دستبند ببافد، کسی نیست. امروز یقه مهدیه را گرفتم اما نشد، میلش نبود لیلی. روی تخت خوابیدن برای همیشه نابودم کرد.
از حسرتها
یکی از حسرتهایم شاید این باشد که نشد این را بدوزم.
ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد*
امیر هیچوقت برایم گل نخرید. غیر از دسته گل شب خواستگاری. هر وقت میخواستم پلاسیدهترین گل ممکن در گلفروشری را میگرفت. بلد نبود؟ چرا بلد بود. شبی که برای دلجویی از زرمان رفتیم گفتم چند شاخه گل بگیرد، چنان دسته گلی گرفت که شب خواستگاری نگرفته بود. مرداد ۹۶ داشتیم از امآرآی برمیگشتیم. سر…Continue reading ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد*
که هر کجا خبری هست ادعایی نیست
پشت عکسهای قشنگ، اگر فرض کنیم این عکس قشنگیست، غمها و دردهای بزرگی وجود دارد. شما و من نمیدانیم و دلمان میرود و میخواهیم و میرنجیم و میشکنیم. یاد بگیریم و به خاطر بسپاریم. هر جایی، هر زمانی چیزی زیبا دیدیم بعد از لذت بردن از زیبایی اگر حسی تلخ و گزنده خواست…Continue reading که هر کجا خبری هست ادعایی نیست
کِشـمَکِش
مرا به کشمکش خیره با غم تو چه کار؟ که تخته پاره و توفان که گفتهاند اینست حسین منزوی
اسم پروژه را بگذار دنیز
نقاش غزل تا به چشمان تو پرداخت دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت شهریار